كه هيچ عالم سرشناس يا مرجع تقليدى فتوا به كفر آنها نداد. در تهران علمايى چون شيخ هادى نجم آبادى و
محمد طباطبائى مدرسه اسلام را تأسيس كردندكه به شيوه جديد محصلان را آموزش مى داد.(23)علماى بزرگ
عراق، مانند آيت اللّه محمد كاظم خراسانى نيز از شيوه هاى آموزش و پرورش نو و بنيانگذاريِ مدارس
جديد پشتيبانى مى كردند.(24) در سال هاى بعد نيز آيت اللّه بروجردى از تأسيس مدارس جديد حمايت كرد.(25)با وجود اين، باور عامه مردم غير از اين بود. در يك مورد، در توضيح مخالفت با مدرسه رشديه گفته شده است:نوباوگانى كه به اين سرعت و سهولت مطالب به آن بزرگى را فرا مى گيرند، مسلماً بعدها از دين برخواهند
گشت و به كفر روى خواهند آورد.(26)شكى نيست كه موقعيت فرهنگى اجتماعيِ مسلمانان در اين دوره را نمى توان با اين نمونه هاى اندك توصيف
كرد، اما متأسفانه اين تحقيق را مجالى بيش از اين نيست و ناچار بايد بدان بسنده كنيم.
شكست هاى نظامى، سرآغاز تحولى درنگرش به دانش جديد
اگرچه تعيين تاريخ دقيق آغاز يا فرجام جنبش هاى فكرى غالباً دشوار است و پيدا شدن يا سرآمدن اين گونهجنبش ها بيش تر به طور تدريجى و چه بسا ناآگاهانه و ناآشكار روى مى دهد و ليكن بسا هست كه رويدادى
تاريخى جريان پيدايش يا نابوديِ جنبش ها را تندتر يا كندتر مى كند.(27) در جهان اسلام، اين رويداد
سرنوشت ساز، شكست هاى نظامى بودند. آنها را مى توان سرآغازى براى تحول بينش و تفكر مردمان اين دوره
دانست كه با نماياندن ناتوانى و ضعفشان در برابر نيروهاى غربى، احساس برتريِ آنها را متزلزل ساخت و
موجب شد تا براى جبران آن، پذيراى فراگيريِ دانش هاى نو و انجام اصلاحات شوند.در عثمانى، يك سلسله شكست هاى پى در پى نظامى از غرب، در اوايل قرن 12، وجدان تركان عثمانى را تكان داد
و رهبرانشان را، كه چند قرن به نيرومنديِ مملكت و درستيِ راه و رسم زندگى خويش مغرور شده بودند، به
جستجوى ريشه هاى ناتوانيِ خود واداشت.(28)در مصر، حمله ناپلئون به آن كشور، در اوايل قرن 13، آغاز اين مرحله جديد تلقى مى شود.(29) و در ايران،
ناتوانيِ ارتش در برابر قواى خارجى، عباس ميرزا، وليعهد و نايب السلطنه فتحعلى شاه را به اجراى
نوسازى واداشت. او را بنيانگذار نوگرايى در ايران مى دانند.(30) وى خود احساسش را چنين بيان مى كند:نمى دانم اين قدرتى كه شما اروپايى ها را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقيِ شما چه؟شما در
قشونْ جنگيدن و فتح كردن و به كار بردن تمام قواى عقليه متبحريد و حال آن كه ما در جهل و شغب غوطه ور و
به ندرت آتيه را درنظر مى گيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزى و ثروت مشرق زمين از اروپا كم تر است يا آفتاب
كه قبل از رسيدن به شما به ما مى تابد تأثيرات مفيدش در سرِ ما كم تر از سرِ شما است؟يا خدايى كه
مراحمش بر جميع ذرات عالم يك سان است خواسته شما (را) بر ما برترى دهد؟گمان نمى كنم.(31)در سخنان او ديگر نشانى از نخوت و تكبر پيشين ديده نمى شود. احساسش نمودى از احساس مردمان هم دوره اش،
و سؤالش سؤال قرن است. سؤالى كه براى چندين قرن، همواره از مهم ترين موضوعاتى بوده است كه ذهن
انديشمندان جامعه مسلمانان و مشرق زمين را به خود مشغول داشته و دارد.اين همچنين يكى از مسائل مورد بررسيِ مجله عروة الوثقى بود كه مى كوشيد علل ناتوانيِ مسلمانان را
آشكار سازد و آنان را به اصلاح وضع خويش برانگيزد.(32) سيدجمال مقاله اى مستقل در اين باره نوشته
است.(33) و پس از گذشت بيش از نيم قرن در مقدمه كتاب انسان و سرنوشت، باز هم شاهديم كه چگونه اين سؤال
ذهن متفكرى چون شهيد مطهرى را به خود مشغول داشته است.بديهى بود كه شوق و هميت رهبران اين ممالك اسلامى، براى جبران ناكامى هاى نظامى، نخست در راه اصلاح
نيرويِ نظامى به كار افتد، اما به زودى نهادهاى ديگر جامعه را نيز دربرگرفت. اين ابتدا آشكار شد كه
اصلاح نيروى نظامى بدون اصلاح وجوه ديگر زندگيِ اجتماعى و ايجاد عوامل زيربناييِ پيشرفت اجتماعى
ممكن نيست و سپس اقدامات انجام شده در جهت اصلاح، همچون اعزام دانشجو به خارج، راه را براى ورود
انديشه هاى نوين درباره ديگر حوزه هاى فعاليت اجتماعى باز كرد.