مقامى از مقامات اوليا - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

  • عشق مهل فيض كه با جان رود زندگى در كفنم آرزوست

  • زندگى در كفنم آرزوست زندگى در كفنم آرزوست

آرى ، هر كس به هر كجا رسيد از ترك گناه و اداى واجبات رسيد و براى پرواز به سوى ملكوت و جلب خشنودى حضرت دوست راهى بجز تسليم به حضرت او و ترك گناه و اداى فرايض وجود ندارد .

چون به ترك معاصى موفق شوى و واجبات و فرايض الهيه را بجا آورى به مقامات عالى الهى و انسانى از جمله مقام با عظمت كشف و شهود و تأثير در نفوس و رابطه گرفتن با وراى عالم رسى و آن گاه از زندگى خود لذّتى ببرى كه اهل بهشت در فرداى قيامت از نعمت‏هاى بهشتى مى‏برند .

و اينك چند نمونه از حالات مردان راه دوست :

مقامى از مقامات اوليا

مولا محمد تقى بن مقصود على مجلسى از اعاظم علما و داراى كرامات و خوارق عادات بوده است و استجابت دعايش درباره فرزندش ملا محمد باقر مجلسى كه در تاريخ بشر موجودى كم‏نظير بوده مشهور آفاق است .

مرحوم ميرزا محمد تنكابنى مى‏نويسد :

شيخ اسداللّه كاظمينى در مقدمه « مقابيس » نوشته است :

آن بزرگوار را كرامات باهره است ، آن گاه شرح حالى از خود ايشان حكايت مى‏كند كه در شرح فقيه فرموده است و حاصلش اين كه :

چون خداوند مهربان توفيق زيارت حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام را به من عنايت فرمود ، از بركات آن حضرت مكاشفات بسيارى مرا روى داد كه عقول ضعيفه را تحمّل آن نيست و اگر بخواهم توضيح دهم بايد بگويم : بين خواب و بيدارى بود ، ناگاه ديدم كه در سامرّا هستم و بارگاه عسگريين در نهايت عظمت و زينت است و بر روى قبر عسگريين عليهماالسلامپارچه سبزى از پارچه‏هاى بهشتى انداخته شده بود كه در دنيا مثل آن را نديده بودم ، در آن حال مولايم حضرت صاحب‏الامر را ديدم كه روى بر جانب در نشسته و بر قبر تكيه زده است ، پس چون چشمم بر آن حضرت افتاد با صداى بلند ، مانند مدّاحان به خواندن زيارت جامعه شروع كردم ، چون تمام كردم آن حضرت فرمود : خوب زيارتى است ، عرض كردم مولاى من ! جانم به فدايت ، زيارت جدّ شماست و اشاره به سوى قبر كردم ، آن حضرت فرمود : بلى داخل شو ، چون داخل شدم نزديك در ايستادم ، حضرت فرمود : پيش بيا ، عرضه داشتم :

ترس آن دارم كه ترك ادب شود و به خاطر ترك ادب كافر شوم ! ! آن جناب فرمود :

چون ما اذن دهيم ترك ادب نيست ، پس اندكى پيش رفتم در حالى كه از شدت ترس و هيبت بر خود مى‏لرزيدم .

باز آن جناب فرمود : پيش بيا و من پيش رفتم تا نزديك آن حضرت رسيدم .

/ 215