عزّت نفس - عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راستى ، پاكدامنى و ورع و عفت نفس و ديگر دوستى چه مى‏كند و چه نقش پاك و ارزنده‏اى را در زندگى ايفا مى‏نمايد .

اين‏گونه افراد داراى اخلاق حسنه و صفات پسنديده‏اند و همانانند كه خداى مهربان در قرآن مجيد از آن‏ها به عنوان اوليايش ياد فرموده است كه هدفى جز حق و حقيقت و صبر در برابر پيش آمدها براى كمال نفس ندارند و همينانند كه با تمام وجود به پيشگاه مقدس حضرت دوست عرضه مى‏دارند :

  • الهى به مستان ميخانه‏ات به ميخانه وحدتم راه ده دماغم زميخانه بويى شنيد بزن هر قدر خواهيم پا به سر به ميخانه آى و صفا را ببين جهان منزل راحت انديش نيست ازل تا ابد يك نفس بيش نيست[242]

  • به عقل آفرينان ديوانه‏ات دل زنده و جان آگاه ده حذر كن كه ديوانه هويى شنيد سرمست از پا ندارد خبر مبين خويشتن را خدا را ببين ازل تا ابد يك نفس بيش نيست[242] ازل تا ابد يك نفس بيش نيست[242]

عزّت نفس

دوستى داشتم كه در كار خير و گره‏گشايى از زبده‏هاى اين روزگار بود ، در بناى بسيارى از مساجد و بيمارستان‏ها و مدارس و خانه‏سازى‏ها براى مستحقّان و مشاهد مشرفه و حوزه‏هاى علميه سهم به سزايى داشت ، مى‏گفت :

هر شب جمعه براى رسيدگى به بناهايى كه در جهت خير داشتم به قم مى‏رفتم ، در اين رفت و آمد از فقر ده‏ها خانواده مطلع شدم ، براى هر يك به فراخور حالشان سهمى قرار دادم ، عصر پنج‏شنبه‏اى نزديك حرم نشسته بودم ، پيره‏زنى سراغم را مى‏گرفت ، يكى از خادمان حرم وى را به سوى من هدايت كرد ، يازده ريال به من داد ، به او گفتم : چيست ؟

پاسخ داد : من از آن خانواده‏هايى هستم كه از اعطاى شما سهم دارد ، با زحمت به شناخت شما نايل شدم ، تا ديروز بى‏خرجى بودم ، ديروز پسرم از سربازى آمد و همان ديروز سركار رفت و شب با گرفتن مزد به خانه آمد اين يازده ريال از كمك شما باقى مانده بود كه من با كمك پسرم نسبت به آن بى‏نياز شدم ، خرج كردن آن را حرام دانستم ، به اين خاطر پس آوردم تا به مستحق ديگر برسد ! !

  • خلق را حق چو ساخت در ظلمت اندر ايشان نهاد گوهرها تا تو خود در صفات او بينى پس تو در خود ببين صفات خدا كز چه سان است آن صفات ضمير زين صفات قليل رو سوى اصل مكن اندر ميان هر دو تو فصل

  • نورشان ريخت بر سر از رحمت از صفات قديم و علم و سخا در صفت‏هايش ذات او بينى گرچه اندك بود بدان زصفا سير كن زين قليل سوى كثير مكن اندر ميان هر دو تو فصل مكن اندر ميان هر دو تو فصل

/ 215