يد و باران پيوسته را از آن ببارانيد، و نصيب هر جا را معين گردانيد، و زمين را، از پس آنكه خشك بود، تر كرد، و پس از آن كه رستنى نداشت گياه از آن برآورد.
خطبه 228-در توحيد
كه در توحيد است، و اين خطبه از اصول علم چيزى را فراهم آورده كه در هيچ خطبه نيست. يگانه اش ندانسته، آن كه براى او چگونگى انگاشته، و به حقيقت او نرسيده، آن كه برايش همانندى پنداشته، و نه بدو پرداخته آن كس كه او را به چيزى همانند ساخته، و نه قصد او كرده، آن كه بدو اشارت نموده، و يا به وهمش درآورده. هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمانها همراه نيست، و دست افزارها او را يارى ندهد. هستى او بر زمانها پيش است، و وجودش بر عدم مقدم است، و ازليت او را آغازى نيست- و از ازل تا به ابد قائم به خويش است-، و با نهادن قوه ادراك- در انسان- معلوم گرديد كه او را مركزى براى ادراك نيست- چه ذات او با ادراك، چون ديگر قوه هاى او، يكى است-، و از اينكه برخى آفريده ها را ضد ديگرى آفريد، نبودن ضدى براى او دانسته گرديد، و با سازوارى كه ميان چيزها پديد آورد، دانسته شد كه براى او قرينى تصور نتوان كرد. روشنى را ضد تاريكى قرار داد، و سپيدى را ضدسياهى، و ترى را مخالف خشكى، و گرم را مخالف با سردى نهاد. ناسازواريهاى طبيعت را با يكديگر سازوارى دهنده است، و جداها از هم را فراهم آورنده، و دورها از يكديگر را نزديك سازنده، و نزديكها را جدا گرداننده. نه در حدى درآيد و نه در شمار آيد، كه افزارها- جسمى- چون خود را محدود كردن تواند، و آلتها به نظر خود اشارت راند.- افزارها محدود به زمان است و يا موصوف به كمال و نقصان. چنانكه گويند- از كى پديد گرديد، و به تحقيق بود،- يا- اگر چنين نبود- بهتر مى سزيد. از كى، و به تحقيق، و اگر نه، ممكن را شايد-، و با قديم و ازلى و به كمال، درست نيايد. به آفريده ها، آفريننده، بر خردها آشكار گرديد- و با ديدنى بودنشان مسلم شد- كه آفريننده را هرگز نتوان ديد. نه آرام است و نه گردان است، و چگونه چنين بود؟ كه خود پديد آرنده هر دوان است، و چسان صفتى را كه در چيزى آفريد، به آفريننده باز تواند گرديد، يا چيزى در او پديد گردد كه آن چيز را خود پديد گردانيد، كه اگر چنين بود دگرگونى گيرد و كنه- ذات- او تجزيه پذيرد. آنگاه نتوان گفت ازلى است- چه با ديگر ممكنات يكى است-، و اگر او را پشت سرى بود- به ناچار- پيش رويى هم بايد، پس ناقص بود در اين حال و ن
يازش بود به كمال، و نشانه مخلوق در آن آشكار، و خود دليلى گردد از آن پس كه خالق بود و نشان او در آفريده ها پديدار.- و چون قدرتش چيره است بر همگان- پس آنچه در جز او اثر كند، اثر نكند در آن.