خطبه 120-درحكميت
و از سخنان آن حضرت است (مردى از اصحاب او برخاست و گفت: ما را از داورى بازداشتى، سپس خود داور گماشتى. ما نمى دانيم كدام يك از دو كار، راست و استوار است. امام دست خود بر دست ديگر زد و فرمود:) اين پاداش كسى است كه پيمان بسته را واگذارد،- و آن را به حساب نيارد- به خدا سوگند، آن گاه كه شما را فرمان دادم بدانچه دادم، كارى ناخوش، كه خدا خيرى در آن نهاده بود، به عهده تان نهادم. اگر پايدار مى مانديد، شما را راهنمايى مى كردم، و اگر كژى پيش مى گرفتيد، به راه راستتان مى آوردم. اگر سر باز مى زديد، تدارك كارتان مى كردم. صواب اين بود، و راى درست چنين. اما به كه؟ و با چه كس- و براى آزار من، بودن شما بس-. مى خواهم خود را با شما درمان كنم و درد من شماييد، چونان كه كسى خواهد خار را به خار از تن برون كند، و خار در تن او بيشتر شكند. خدايا پزشكان اين درد مرگبار به جان آمدند، و آبرسانان بدين شوره زار، ناتوان شدند. كجايند مردمى كه به اسلامشان خواندند، و آن را پذيرفتند، و قرآن خواندند، و معنى آن را به گوش دل شنفتند؟ به كار زارشان برانگيختند، و آنان همچون ماده شتر كه به بچه خود روى آرد، شيفته آن گرديدند. شمشيرها از نيام برآوردند، و گروه گروه، و صف در صف روى به اطراف زمين كردند. بعضى نجات يافتند، و بعضى مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند، و نه آنان را بر مردگان تعزيت گفتند. چشمانشان از گريه تباه، شكمهاشان از روزه لاغر، و به پشت چسبيده. لبهاشان از دعا خشك، و پژمرده گرديده، رنگها زرد از شب زنده دارى- بسيار- بر رخسارشان گرد فروتنى پديدار. برادران من اينانند كه رفته اند، و ماراست كه كه تشنه ديدارشان بپاييم، و بر جدايى آنان دست حسرت به دندان بخاييم. شيطان راههاى خود را به شما آسان مى نمايد، و خواهد كه گرههاى استوار دينتان را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى هماهنگى بر پراكندگى تان بيفزايد. پس، از دمدمه، و وسوسه او روى برگردانيد، و نصيحت آن كس را كه خيرخواه شما است قبول كنيد، و در گوش كشانيد، و به جان بپذيريد- تا زيانبار ممانيد-.
خطبه 121-خطاب به خوارج
كه به خوارج گفت. اما به اردوى آنان رفت و آنان به گماردن داوران خرده مى گرفتند. امام فرمود: (همه شما در صفين با ما بوديد؟ گفتند: بعضى از ما بودند و بعضى نبودند. فرمود: پس جدا شويد، آنان كه در صفين بوده اند دسته اى، و آنان كه نبوده اند دسته ديگر، تا با هر دسته چنان كه درخور آن است سخن گويم، و مردم را آواز داد كه: سخن مگوييد و به گفته من گوش دهيد. و با دل خود به من رو آريد. پس از آن كس كه گواهى خواهم، چنان كه داند، در آن باب سخن گويد. سپس امام (ع) سخنانى دراز، بدانها فرمود كه از آن جمله است:) آيا هنگامى كه از روى حيلت، و رنگ، و فريب و نيرنگ، قرآنها را برافراشتند، نگفتيد برادران ما و همدينان مايند. از ما، گذشت از خطا طلبيدند، و به كتاب خدا گراييدند. راى، از آنان پذيرفتن است و بدانها رهايى بخشيدن. به شما گفتم، اين كارى است كه آشكار آن پذيرفتن داورى قرآن است، و نهان آن دشمنى با خدا و ايمان. آغاز آن مهربانى است، و پايان آن پشيمانى، به كار خود پردازيد، و در راه خويش پيش بتازيد. در كار جهاد دندان بفشاريد، و به هر بانگ كننده گوش مداريد. كه اگر پاسخش دهند، با گمراهى يار است و اگر او را واگذارند خوار و بيمقدار است. چنان شد كه شد، و شما را ديدم به داورى گردن نهاديد، و بدان رضا داديد. به خدا، اگر من از آن سر باز مى زدم، تكليفى واجب نبود، و خدا گناه آن را بر من باز نمى نمود. به خدا، اگر آن را قبول مى نمودم، بدين كار سزاوار پيروى بودم، چه، قرآن با من است، از آن هنگام كه يار آن گشتم، از آن جدا نبودم. همانا، با رسول خدا (ص) بوديم، و به خون پدران، و فرزندان و برادران، و خويشاوندانمان دست مى آلوديم، و هر مصيبت و سختى بر ايمانمان مى افزود، و رفتنمان در راه حق بود، و گردن نهادن به فرمان، و شكيبائى بر درد جراحتهاى سوزان. ليكن امروز پيكار ما با برادران مسلمانى است كه دو دلى و كجبازى در اسلامشان راه يافته است، و شبهت و تاويل با اعتقاد و يقين در بافته است. پس اگر به وسيلتى ديده نهاديم كه خدا بدان پريشانى ما را به جمعيت كشاند، و ما را بدانچه در آن يك سخنيم نزديك گرداند، هر دو فرقه بدان رو آريم و جز آن را دست بداريم.