از اين خطبه است روزگار بر آنان دراز شد، تا خوارى را به نهايت رسانند، و خود را مستوجب بلاى زمانه گردانند، و چون پايان مدت نزديك گرديد و گروهى آسايش خود را در پيوستن به فتنه ديد، آنان دست به پيكارشان گشادند، و با شكيبايى كه كردند، بر خدا منت ننهادند، و جان باختن در راه حق را بزرگ نشماردند. پس چون قضاى آمده با پايان مدت بلا سازوار شد، شمشيرها در راه حق آختند، و بصيرتى را- كه در كار دين داشتند- آشكار ساختند. طاعت پروردگار خويش را پذيرفتند، و فرمان واعظ خود را شنفتند، و چون خدا فرستاده خود را نزد خويش برد، گروهى به گذشته برگرديدند، و با پيمودن راههاى گوناگون به گمراهى رسيدند، و به دوستانى كه خود گزيدند پيوستند، و از خويشاوند گسستند. از وسيلتى كه به دوستى آن مامور بودند جدا افتادند، و بنيان را از بن برافكندند، و در جاى ديگر بنا نهادند. كانهاى هر گونه گناهند، و هر فتنه جو را درگاه و پناه. از اين سو بدان سو سرگردان، در غفلت و مستى به سنت فرعونيان، يا از همه بريده و دل به دنيا بسته، و يا پيوند خود را با دين گسسته.
خطبه 151-فتنه هاى آينده
خدا را سپاس مى گويم، و از او يارى مى جويم در راندن شيطان، و دور ساختن آن، و نيفتادن در دامهايش كه نهد و فريببها كه دهد، و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا، خدايى نيست، و محمد بنده او و فرستاده اوست، و منتخب و گزيده او. هيچ آفريده را در فضيلت به پايه او نتوان آورد، و فقدان او را جبران نتوان كرد. شهرها به نور هدايت او روشن گشت، از آن پس كه در گمراهى تيره بود، و نادانى بر همه جا چيره، و درشتخويى و ستمكارى را همگان پذيره. مردم حرام را حلال مى شمردند، و خردمند را خوار مى گرفتند. مى زيستند، بى داشتن پيامبران، مى مردند، خداناشناس و بى ايمان.و شما اى عربها! آماج بلايى هستيد كه نزديك است. از مستيهاى نعمت بپرهيزيد، و از سختيهاى عقوبت بترسيد و بگريزيد، و بر جاى خويش بمانيد آنگاه كه شبهت گردى برآرد، و يا فتنه راه كج پيش پاى گذارد، و هنگامى كه طليعه آن آشكار شود، و نهفته اش پديدار، كارش استوار باشد و آسيايش به كار كه فتنه از رهگذرهاى نهانى درآيد، و به زشتى و رسوايى گرايد. آغازش چون عنفوان جوانى، خوش و دلربا، آثارش چون نشانه هايى كه از ضربت سنگ بر جاى ماند، زشت و نازيبا. ستمكاران اين فتنه را به ارث پذيرند، با عهدى كه از يكديگر گيرند. نخستين آنان پيشواى آخرين است و آخرين ايشان اقتدا كننده به نخستين. بر سر دنياى دون بر يكديگر پيشدستى نمايند، و چون سگان اين مردار گنديده را از هم ربايند، و ديرى نپايد كه تابع از متبوع بيزار باشد، و امير از مامور در آزار. دشمنان از هم جدا شوند، و با لعنت يكديگر را ديدار كنند. پس فتنه سر بر آرد. سخت لرزاننده. در هم كوبنده، و خزان خزان رونده.- در آن فتنه- دلها پس از پايدارى دو دلى پذيرند، و مردانى كه سلامت مانده بودند، گمراهى پيش گيرند. به هنگام هجوم آن، هوا و هوسها گونه گون بود و بسيار، و به وقت پديد شدن آن، راى
درست به نادرست آميخته گردد- و شناختن آن دشوار-. كسى را كه بدان نزديك شود، بشكند و دو تا كند، و كسى را كه در آن بكوشد، خرد سازد و از هم جدا كند. به دندان يكديگر را بخايند، همچون خران وحشى كه در رمه گرد آيند. رشته تافته دين گسسته گردد، و نشانه هاى راه راست پوشيده، و چشمه حكمت خشك و خوشيده. ستمكاران در آن فتنه به سخن آيند، و بيابان نشينان را با سوهان ستم بسايند، و با سينه مركب جور خرد نمايند. تكروان از غبار آن فتنه تباه گردند، و سواران- قدرت- درونش به هلاكت رسند. با قضاى ناگوار درآيد، خون دوشد و خون پالايد. در نشان دين رخنه افكند، و يقين استوار را بشكند. زيركان از آن فتنه بگريزند. و پليدان به سر و سامان دادن كارش برخيزند. با رعد و برقى است بسيار، و آماده كارزار. پيوند خويشاوندى در آن، بريده باشد و- مردم- از اسلام جدا گرديده. آن كه از آن فتنه به كنار است از آسيبش بيمار است، و آن كه خواهد خود را برهاند، نتواند و هم در آن بماند.
از اين خطبه است - در آن فتنه- كشته اى است كه خونش به رايگان است، و ترسانى كه پناه خواه از اين و آن است. فريبشان دهند با بستن پيمان، و مغرورشان سازند به نام ايمان. پس نمودارهاى فتنه و نشانه هاى بدعت مباشيد، و آن را كه پيوند جماعت مسلمانان بدان استوار است و اركان طاعت بر آن پايدار، بر خود لازم شماريد. و بر خدا درآييد، ستمديده، نه ستم شما به ديگران رسيده. و بپرهيزيد از در افتادن به دامگاههاى شيطان، و آنجا كه در آن دشمنى خيزد با اين و آن. لقمه حرام در دلهاى خود در مياريد چه، بر آن كس كه معصيت را بر شما نهى فرموده و راه طاعت را برايتان آسان نموده، در معرض ديداريد.