خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يده، و آنچه پرده هايى از تاريكى پى در پى بر آن افتد، و توده هايى از نور- بر آن تابد-، و نشان هر گام كه نهند، و آواى هر جنبش كه كنند، و هر كلمه اى كه باز گردانند، و هر لب كه بجنبانند، و آرامگاه هر جاندار، و وزن هر ذره اندك مقدار، و آواى نرم هر جانور كه خزد، و هر ميوه كه بر درخت بود، يا هر برگى كه از درخت افتد، يا جايى كه نطفه در آن آرميده، يا خونى لخته گرديده، يا گوشتپاره اى كه استخوان در آن نروييده، يا آفريده اى نوباليده. در اين- دانش و آفرينش- رنجى بدو نرسيده و در نگاهدارى آنچه پديد آورد از آفريدگان، چيزى مانع او نگرديد، و در روان ساختن كارها و تدبير كار آفريده ها نه بستوه شد، و نه سستى بدو روى آورد، بلكه علم او كار آنان را روان كرد، و نگاهداشت او آن را بشمرد، و عدل او آنان را فرا گرفت و در خود گنجانيد، و فضل او آنان را در خود فرو برد و بپوشانيد با آنكه خطاكار بودند، و طاعتى را كه درخور اوست ننمودند.
خدايا! تويى سزاوار نيكو ستودن، و بسيار و بى شمارت ستايش نمودن. اگر اميد به تو بندند بهترين اميد بسته اى، و اگر چشم از تو دارند، اين چشم داشت را هر چه نيكوتر شايسته اى. خدايا! در نعمت بر من گشادى، و مرا زبانى دادى تا بدان مدح جز تو را نخوانم، و بر كسى غير تو آفرين نرانم. و بدان كسانى را نستايم كه نوميد كنند يا گمان آن بود كه نبخشند، و زبان خود را بازداشتم از ستودن مردمان، و آفرين راندن بر پروردگان و آفريدگان. بار خدايا! هر ثناگوى را بر ثنا گفته، پاداشى است: جزايى- در خورد ثناى آفرين گوينده-، يا عطايى نيكو- سزاوار بزرگى پاداش دهنده-. خدايا! اميد به تو بستم تا راهنما باشى به اندوخته هاى آمرزش و گنجينه هاى بخشايش. خدايا! اين- بنده توست كه در پيشگاهت- برپاست، يگانه ات مى خواند و يگانگى خاص، تو راست. جز تو كسى را نمى بيند كه سزاى اين ستايشهاست. مرا به درگاه تو نيازى است كه آن نياز را جز فضل تو به بى نيازى نرساند، و آن درويشى را جز عطا و بخشش تو به توانگرى مبدل نگرداند. خدايا! خشنودى خود را بهره ما فرما، هم در اين حال كه داريم، و بى نيازمان گردان از اينكه جز به سوى تو دست برداريم، كه تو بر هر چيز توانايى
.
خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان
چون پس از كشته شدن عثمان خواستند با او بيعت كنند مرا بگذاريد و ديگرى را به دست آريد، كه ما پيشاپيش كارى مى رويم كه آن را رويه هاست، و گونه گون رنگهاست. دلها برابر آن بر جاى نمى ماند و خردها بر پاى. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده، و بدانيد كه اگر من درخواست شما را پذيرفتم با شما چنان كار مى كنم كه خود مى دانم، و به گفته گوينده و ملامت سرزنش كننده گوش نمى دارم. و اگر مرا واگذاريد همچون يكى از شمايم، و براى كسى كه كار خود را بدو مى سپاريد، بهتر از ديگران فرمانبردار و شنوايم. من اگر وزير شما باشم، بهتر است تا امير شما باشم.