خطبه 083-درباره عمرو بن عاص - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بندگان خدا! كجايند آنان كه ساليانى دراز ماندند؟ و در خوشى به سر بردند؟ تعليمشان دادند و به خاطر سپردند، و مهلتشان بخشيدند، و در بيهوده كارى گذراندند، بى گزند بودند و فراموش كردند تا گاهى كه مردند. مهلتى يافتند دراز، و بخششى گرفتند نيكو و به ساز. از عذاب دردناكشان ترساندند، و نويد پاداش بزرگ به گوششان خواندند، از گناهانى كه به تباهى كشاند بپرهيزيد! و از زشتيها كه خشم خدا را برانگيزاند بگريزند! خداوندان ديده هاى بينا و گوشهاى شنوا و تندرستى و كالا! آيا گريزگاهى هست؟ يا رهايى؟ يا جاى امنى؟ يا پناه جايى؟ يا گريزى؟. يا توانى راهى به دنيا گشايى؟ يا نه چنين است؟ پس كى باز مى گرديد؟ و به كجا مى رويد؟ و فريفته چه هستيد؟ حالى كه بهره هر يك از شما از زمين پر طول و عرض، همان اندازه است كه با گونه خاك آلود بر آن خفته است! هم اكنون بندگان خدا! كه طناب مرگ بر گلو سخت نيست، روان آزاد است، و وقت ارشاد باقى است، تن ها در آسايش است و هنگام گرد آمدن و كوشش، و اندك زمانى داريد از ماندن، و مجالى براى اراده كردن، و فرصت براى توبت، و فراخى براى عرض حاجت، بكوشيد پيش از تنگى و در سختى به سر بردن و بيم داشتن و مردن، و پيش ا

ز در آمدن غايبى كه منتظر رسيدن آنيد و گرفتار شدن به خشم خداى بزرگ و توانا، كه گريختن از آن نتوانيد. (در خبراست كه چون اميرالمومنين عليه السلام اين خطبه را خواند، تن هااز شنيدن آن لرزيد، و ديده ها باران اشك باريد، و دلها از بيم بتپيد، و بعض مردم آن را خطبه غرا ناميده اند.

خطبه 083-درباره عمرو بن عاص

و از خطبه هاى آن حضرت است درباره عمرو پسر عاص شگفتا از پسر نابغه! شاميان را گفته است، من مردى لاغ گويم با لعب بسيار، عبث كارم، و كوشا در اين كار. همانا، آنچه گفته نادرست بوده، و به گناه دهان گشوده، همانا بدترين گفتار، سخن دروغ است كه چراغ آن بى فروغ است. اما او مى گويد و دروغ مى گويد. وعده مى دهد و خلاف آن مى پويد. مى خواهد و مى ستهد، از او مى خواهند و زفتى مى كند. پيمان را به سر نمى برد و پيوند خويشان را مى برد. چون سخن جنگ در ميان باشد، دلير است و بر امر و نهى چير، و چون تيغ از نيام برآيد و وقت كارزار درآيد، بزرگترين نيرنگ او اين است كه عورت خويش گشايد. به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از لاغ باز مى دارد، و فراموشى آخرت او را نگذارد كه سخن حق بر زبان آرد. او با معاويه بيعت نكرد، مگر بدان شرط كه او را پاداشى رساند، و در مقابل ترك دين خويش لقمه اى بدو خوراند.

خطبه 084-در توحيد و موعظه

و از خطبه هاى آن حضرت است و گواهى مى دهم كه خدايى نيست جز خداى يكتا، كه بى انباز است و بى همتا. آغاز اوست، كه پيش از او چيزى نيست. انجام اوست و نامنتهى است. نه پندارها براى او صفتى داند، و نه خردها اثبات چگونگى براى او تواند. نه جزء جزءاش توان كرد، و نه تبعيض پذيراست، و نه ديده ها دلها او را فراگير است.

پس بندگان خدا! از عبرتهاى سودمند، پند پذيريد، و از نشانه هاى آشكار عبرت گيريد. از آنچه با بيانى رساتان ترسانده اند، خود را باز داريد، و از يادآوريها و موعظتها سود برداريد، كه گويى چنگالهاى مرگ بر شما آويخته است، و رشته هاى آرزوتان را از هم گسيخته، و سختيهاى- واپسين دم زندگى- به ناگاه بر سر شما رسيده و به آبشخورى كه درآمد نگاه شماست كشيده و هر نفسى را راننده اى همراه است كه او را تا به محشر وى مى راند، و گواهى كه بر كرده او گواهى مى دهد، و آنچه كرده است مى داند.

و از اين خطبه است در صفت بهشت: پايه هايى فروتر و برتر، منزلهايى برخى از برخى بهتر، نه نعمت آن بريده گردد، و نه باشنده آن از آنجا رخت بربندد. نه آن كه در آن جاودان است پير شود، و نه آن كه در آن ساكن است فقير.

/ 253