خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مردم! مرد، اگر چه مالدار باشد، از كسان خويش بى نياز نيست تا با دست و زبان ازاو دفاع كنند، چه كسان وى از همه بدو نزديكترند و جانب او را بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسيدن بلااز ديگران مهربانترند، و نام نيكى كه خداازآدمى ميان مردمان برجاى گذارد، بهتر از ميراثى است كه ديگرى بردارد.

از اين خطبه است اگر يكى از شما خويشاوند خود را درويش بيند، مبادا يارى خويش از او دريغ دارد و از پاى بنشيند. آن هم به چيزى كه اگر نبخشد بر مال او نيفزايد، و اگر بخشد كاهش در مالش پديد نيايد. كسى كه يارى خود را از كسانش دريغ دارد، يكدست را از آنان بازداشته، و دستهايى را از يارى خود بداشته، و آن كه با اطرافيان طريق نرمى گزيند، پيوسته از كسان خويش مودت بيند. (مى گويم، غفيره در اينجا به معنى زيادت و كثرت است كه گويند: (جمع كثير وجم غفير) يا (جماءغفير)، و (عفوه) كسان يا مال نيز روايت شده است، و (عفوه) گزيده چيزى است. گويند (عفوه طعام) را خوردم، يعنى بهترين آن را، و سخن امام، (كسى كه يارى خود را از خويشاوندانش باز دارد...) چه سخنى نيكوست، چه آن كه خير خود را از خويشاوندانش بازدارد سود يك تن را از آنان بازداشته، و اگر به يارى آنان نيازمند شود و از كمك آنان ناچار باشد، او را يارى نكنند و به فرياد وى نرسند، كه در اين صورت خود را از سود بسيار كسان محروم ساخته و گروهى را از يارى خود بازداشته است.

خطبه 024-برانگيختن مردم به پيكار

به جانم سوگند، در جنگ با كسى كه در راه حق قدم نگذارد، و در گمراهى گام بردارد، سستى نپذيرم و راه نفاق پيش نگيرم. پس بندگان خدا! از خدا بپرهيزيد، و از خدا، هم به سوى خدا بگريزيد. راهى را كه براى شما نهاده پيش گيريد، و پى اداى تكليف خويش گيريد، كه پيروزى شما در آن است، و اگر نه در اين جهان، در آن جهان است و على اين پيروزى را پايندان است.

خطبه 025-رنجش از ياران سست

(پياپى بدان حضرت خبر رسيد كه سپاهيان معاويه بر شهرها دست افكنده اند، دو كارگزار او در يمن: عبيدالله پسر عباس و سعيد پسر نمران از پيش روى بسر، پسر ابى ارطاه، گريخته، نزد او آمدند. امام (ع) از گرانى ياران خود در كار جهاد و مخالفت ورزيدنشان باامام خويش، كوفته خاطر شد و بر منبر رفت و فرمود:) جز كوفه كه كار بست و گشاد آن با من است براى من نمانده. اى كوفه! اگر جز تو كه گرد بادهاى آشوبت برخاسته است نباشد خدايت زشت كناد!، سپس به گفته شاعر تمثل جست: (اى عمرو)! به جان پدرت سوگند كه از اين آوند چركى اندك براى من است.

/ 253