به منذر پسر جارود عبدى كه در پاره اى از آنچه امام او را بر آن ولايت داده بود خيانت كرد اما بعد، پارسايى پدرت مرا درباره تو فريفت، و گمان كردم پيرو پدرت هستى و به راه او مى روى، ليكن آنچه درباره تو به من خبر داده اند، اين است كه از فرمانبردارى هوايت دست برنمى دارى و ذخيرتى براى آخرتت نمى گذارى. دنياى خود را آبادان مى كنى با ويران كردن آخرتت، و با خويشاوندانت مى پيوندى به قيمت بريدن از دينت. اگر آنچه از تو به من رسيده درست باشد شتر خويش و تبار، و بند پاى افزار تو از تو بهتراست، و آن كه چون تو باشد در خور آن نيست كه پاسدارى مرزى را تواند يا كارى را به انجام رساند. يا رتبت او را برافرازند، يا در امانتى شريكش سازند. چون اين نامه به تو رسد نزد من بيا، ان شاءالله. (منذر كسى است كه اميرمومنان (ع) درباره او فرمود: (از خودبينى پيوسته به دو جانب خود مى نگرد و در دو جامه كه برتن دارد مى خرامد و پيوسته بر بند كفشهاى خود مى دمد.)