خطبه 158-خوشرفتارى خود با مردم
با شما به نيكويى به سر بردم، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانى تان كردم، و از بندهاى خوارى تان رهانيدم، و از حلقه هاى ستم جهانيدم، تا سپاسى باشد بر نيكى اندك- كه از شما ديدم-، و چشم پوشى از زشتى بسيار كه ديده ديد و به من رسيد.خطبه 159-در بيان عظمت پروردگار
فرمان او قضاى حتم است، و از روى حكمت، و خشنودى او امان است و موحب رحمت. از روى علم، حكم فرمايد، و از در حلم ببخشايد. خدايا! سپاس تو راست بر آنچه مى گيرى، و عطا فرمايى، و بهبودى مى بخشى، و مبتلا فرمايى. سپاسى كه تو را پسنديده تر است و محبوبتر و فاضلتر. سپاسى كه پر كند آنچه را آفريده اى، و بدان حد رسد كه اراده فرموده اى. سپاسى كه از تو پوشيده نماند، و به تو رسيدن تواند. سپاسى كه شمارش آن نبرد و افزايش آن سپرى نشود، كه ما نمى دانيم حقيقت بزرگى ات را، جز كه مى دانيم تو زنده اى و به خود بر پا. و خواب سبك يا گران فرانگيرد تو را. هيچ انديشه اى به تو نرسد، و هيچ ديده اى تو را ديدن نتواند. ديده ها را تو بينى، و عمرها را تو شمار كردن توانى. - و نافرمانان را- بگيرى به گامها و موى پيشانى. چيست آنچه از آفرينش تو مى بينيم و از قدرتت شگفتى مى نماييم، و بدان بزرگى قدرتت رامى ستاييم! حالى كه آنچه از آن بر ما پوشيده گرديده، و ديده هاى ما آن را نديده، و خردهاى ما بدان نرسيده، و پرده هاى غيب ميان ما و آن گستريده، بزرگتر است. پس كسى كه دل خود را تهى سازد، و انديشه اش را بكار اندازد، تا بداند چگونه عرشت را بر پا داشته اى و چسان تخم خلقت را كاشته اى، و چسان آسمانهايت را در هوا آويخته اى، و زمينت را بر موج آب گسترده اى، نگاهش خيره باز گردد، و خردش سرگردان، شنوايى اش آشفته شود و انديشه اش حيران.
از اين خطبه است: به گمان خود دعوى دارد كه به خدا اميدوار است. به خداى بزرگ، كه دروغ گويد،- پس- چرا اميدوارى او در كردارش ناپديدار است؟ هر كه اميدوار است، اميد او در كردارش آشكار است، جز اميد به خدا كه ناخالص است- و شناختن آن دشوار است-، و هر ترس جز ترس از خدا محقق است- و شناختن آن آسان-، جز ترس از خدا كه نيازمند است به برهان- و بايد ديده شود در كردار و بيان-. در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته است، و در كارهاى خرد به بندگان. پس حق بنده را ادامى كند، و حق خدا را نه چنان. چه شده كه بايد در حق خدا كوتاهى شود، و كمتر از حق بندگان رعايت گردد! آيامى ترسى دروغگو باشى در اميدى كه بدو دارى؟ يا او را درخور اميد بستن نپندارى! نيز اگر او از يكى از بندگان خدا بيم دارد، حق او را چنان گزارد كه حق پروردگار خود را به جا نيارد. پس ترس خود را از بندگان خدا آماده و نقد ساخته، و ترس از آفريدگار را به عهده وعده بى پرداخت انداخته. همچنين است كسى كه دنيا در ديده اش كلان نمايد، و ارزش و اعتبار آن در دل وى فراوان نمايد، آن را بر خدا مقدم سازد و جز آن به چيزى نپردازد، و بنده او شود- و دل ببازد-.