كلمات غريب - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كلمات غريب

کلمه غريب 001

(و در حديث آن حضرت است كه:) چون چنين شود يعسوب دين با پيروان خود به راه افتد، پس چون ابر پاييزى گرد او فراهم آيند. (يعسوب مهتر بزرگ است كه كار مردم به دست اوست، و قزع پاره هاى ابرى است كه باران در آن نيست.)

کلمه غريب 002

(و در حديث آن حضرت است (ع) :) اين خطيب شحشح است. (يعنى در خطبه خواندن رسا و در پى گيرى آن تواناست، و هر كه پى گيرى سخن تواند يا راهى را پى گرفته و پويد شحشح است، و شحشح جز در اين مورد، به معنى بخيل نابخشنده بود.)

کلمه غريب 003

(و در حديث آن حضرت است:) دشمنى را قحمى است. (از قحمه هلاكتجايها را خواهد، چه آن بيشتر كسانى را كه بدان در شوند نابود و تباه كند، و از اين معنى است قحمه الاعراب و آن چنان است كه خشكسالى آنان را فرا گيرد و مالهاشان را نابود كند، و آن نگونساريشان بود در آن سال، و براى آن معنى ديگرى نيز گفته اند و آن اين است كه خشكى صحرا ناچارشان سازد تا به شهرها رو آورند.)

کلمه غريب 004

(و در حديث آن حضرت است كه:) چون زنان به نص الحقاق رسيدند خويشاوندان پدرى به آنان اولى ترند. (و نص نهايت هر چيز است و رسيدن به پايان آن چون: نص در رفتن، كه آن نهايت سيرى است كه چارپا بر آن تواناست. و گويى نصصت الرجل عن الامر و آن هنگامى است كه پرسش خود را از وى به نهايت رسانى تا آنچه را نزد اوست بدانى. پس نص الحقاق رسيدن به بلوغ است، چه آن منتهاى دوران كودكى است، و هنگامى است كه خرد در آن از خردى گذشته به بزرگى مى رسد، و اين از فصيحترين و غريب ترين كنايتها از اين مرحله است، نيز هنگامى كه زنان بدين مرحله رسيدند خويشاوندان پدرى از خويشاوندان مادرى به آنان نزديكترند اگر محرم باشند چون برادران و عموها. و به شوى دادن او اگر بخواهند. و حقاق ستيزيدن مادر است با خويشاوندان پدرى بر سر دختر، و آن جدال و خصومت بود و گفتن هر يك ديگرى را كه من بدو به دختر از تو سزاوارترم. گويند از اين معنى است حاققته حقاقا، مانند جادلته جدالا و گفته اند: نص الحقاق رسيدن خرد است به كمال و آن بالغ شدن است، چه قصد امام از آوردن اين كلمه هنگامى است كه در آن حقوق و احكام واجب مى شود و آن كه آن را نص الحقائق روايت كرده از حقايق جمع
حقيقت را خواهد. اين معنى را ابوعبيد آورده است، اما راى من اين است كه در اينجا مقصود از نص الحقاق بالغ شدن زن است آنچنان كه شوى گرفتن او روا بود و بتواند در حقوق خود تصرف كند، و اين تشبيهى است به (حقاق) در شتر و آن جمع حقه و حق است، و آن شترى است كه سه سالگى را به پايان رسانيده و به چهارمين سال در آمده است و در اين هنگام به حدى رسيده كه در خور سوارى دادن است و راه بردن و حقائق نيز جمع حقه است، پس هر دو روايت به يك معنى باز مى گردد و اين معنى به روش عرب شبيه تر است تا معنى كه آورده شد.)

کلمه غريب 005

(و در حديث آن حضرت است كه:) ايمان همچون نقطه اى در دل پديد مى گردد هر چه ايمان بيفزايد، نقطه پديدارتر آيد. (و لمظه همانند نقطه سياه است يا مانند آن از سپيدى و از اين معنى است فرس المظ هر گاه در لب اسب سپيدى بود.)

کلمه غريب 006

(و در حديث آن حضرت است:) چون كسى بر كسى وا مى دارد ظنون (يعنى نداند آن را خواهد ستد يا نه) ، پس از ستدن بايد زكات گذشته آن را بدهد. (پس ظنون مالى است بر عهده وامدار كه وامده نمى داند آن را از وى خواهد ستد يا نه. گويى بدان گمان دارد، گاه اميد ستدن و گاه نوميد از گرفتن، و اين از فصيحترين سخنهاست و همچنين هر چيز كه در پى آنى و رسيدن يا نرسيدن بدان را ندانى ظنون بود و از اين معنى است گفته اعشى: چاهى كه گمان آب بدان برند در بيابان، و دور است از ريزش باران خروشان به رودى نماند كه چون پر شد كشتى و شناور ماهر را از اين سو بدان سو راند. و جد چاه است و ظنون چاهى است كه ندانند در آن آب است يا نه.)

کلمه غريب 007

(و در حديث آن حضرت است، چون سپاهى را مشايعت كرد كه به جنگشان مى فرستاد فرمود:) چندان كه طاقت داريد خود را از زنان باز داريد. (و معنى آن اين است كه ياد زنان را به خاطر مياريد، و دل خويش بدانان مشغول مداريد، و به زنان نزديك مشويد كه آن بازوى حميت را سست گرداند، و پيوندهاى عزيمت را بگسلاند و از دويدن در پى دشمن باز دارد و روى را از در شدن در ميدان كارزار بگرداند. هر چه از چيزى باز دارد اعذاب است. و عاذب و عذوب باز داشته از خوردن و نوشيدن است.)

کلمه غريب 008

(و در حديث آن حضرت:) همچون قمارباز پيروز كه انتظار پيروزى در دست نخستين خود برد. (ياسرون كسانى هستند كه تير قمار بر شتر نحر شده افكنند و فالج چيره پيروز است، گويند قد فلج عليهم بر آنان پيروز شد و فلجهم مغلوبشان گردانيد و راجز گفته است: چون فالجى را ديدم كه غالب گرديد.)

/ 253