نامه 015-راز و نياز با خدا
و چون دشمن را آماده جنگ مى ديد، مى گفت خدايا دلها به سوى تو روانه است، و گردنها به درگاه تو كشيده، ديده ها به آستان تو دوخته و گامها در راه تو نهاده، و تن ها در خدمت تو لاغر گرديده. خدايا دشمنيهاى پوشيده آشكار است و در خروش، و ديگهاى كينه در جوش. خدايا به تو شكوه آريم كه پيامبرمان را ميان خود نداريم، و دشمنان ما بسيار است و هر يكى مان چيزى را خواستار خدايا! ميان ما و دشمنانمان به حق داورى فرما، كه تو بهترين داورانى.نامه 016-به يارانش وقت جنگ
و هنگام آغاز نبرد به ياران خود مى فرمود دشوار مشماريد گريزى را كه پس آن بازگشتن بود يا پس نشستنى كه در پى آن روى آوردن. حق شمشيرها را بگذاريد و پهلوهاى- دشمن- را به خاك درآريد، و بكوشيد تا نيزه را هر چه كارگرتر فرو بريد و ضربت را هر چه سختتر و دم فرو بنديد كه دم فرو بستن بد دلى را بيشتر دور كند. به خدايى كه دانه را كفيده و جاندار را آفريده، اسلام را نپذيرفتند بلكه از بيم تسليم شدند و كفر را نهفتند. چون يارانى بيابند كفر آشكار كنند - و از اسلام سر بتابند-.نامه 017-در پاسخ نامه معاويه
به معاويه در پاسخ نامه او و اما خواستن تو شام را از من، من امروز چيزى را به تو نمى بخشم كه ديروز از تو بازداشتم و اين كه مى گويى جنگ عرب را نابود گرداند و جز نيم نفسى براى آنان نماند، آگاه باش آن كه در راه حق از پا درآيد، راه خود را به بهشت گشايد، و آن را كه باطل نابود گرداند، به دوزخش كشاند. اما يكسان بودن ما در كارزار و در مردان پيكار، نه چنين است، كه تو را دو دلى است و سعى من همراه با يقين است، و دلبستگى شاميان بدين جهان نه بيش از مردم عراق است بدان جهان. اما گفته تو كه ما فرزندان عبدمنافيم، درست است. كه تبار ما يكى است، اما اميه در پايه هاشم نيست. و حرب را با عبدالمطلب در يك رتبت نتوان آورد، و ابوسفيان را با ابوطالب قياس نتوان كرد. آن كه در راه خدا هجرت نمود چونان كسى نيست كه رسول خدايش آزاد فرمود، و خاندانى را كه حسبى است شايسته، همچون كسى نيست كه خود را بدان خاندان بسته، و نه آن كه حق با اوست با خواهان باطل يكسان و يك ترازوست، و نه با ايمان دستكردار چون دروغگوى دغلكار. بدا پسرى كه پيرو پدر شود و در پى او به آتش دوزخ در شود. و از اين گذشته ما را فضيلت- بستگى به مقام- نبوت است- كه بزرگترين حجت است- ارجمند را بدان خوار كرديم و خوار را بدان سالار، و چون خدا عرب را فوج فوج به دين خويش درآورد و اين امت خواه و ناخواه سر در بند طاعت آن كرد، شما از آنان بوديد كه يا به خاطر نان، يا از بيم جان مسلمان گرديديد، و اين هنگامى بود كه نخستين مسلمانان در پذيرفتن اسلام پيش بودند و مهاجران سبقت از ديگران ربودند. پس، نه براى شيطان از خود بهره اى بگذار و نه او را بر نفس خويش مستولى دارد.