خطبه 003-شقشقيه
كه به شقشقيه معروف است هان! به خدا سوگند فلان جامه خلافت را پوشيد و مى دانست خلافت جز مرا نشايد، كه آسيا سنگ تنها گرد استوانه به گردش در آيد. كوه بلند را مانم كه سيلاب از ستيغ من ريزان است، و مرغ از پريدن به قله ام گريزان. چون چنين ديدم دامن از خلافت در چيدم، و پهلو از آن پيچيدم، و ژرف بينديشيدم كه چه بايد، و از اين دو كدام شايد؟ با دست تنها بستيزم يا صبر پيش گيرم و از ستيز بپرهيزم؟ كه جهانى تيره است و بلا بر همگان چيره بلايى كه پيران در آن فرسوده شوند و خردسالان پير، و ديندار تا ديدار پروردگار در چنگال رنج اسير. چون نيك سنجيدم، شكيبايى را خردمندانه ترديدم، و به صبر گراييدم حالى كه ديده از خار غم خسته بود، و آوا در گلو شكسته. ميراثم ربوده اين و آن، و من بدان نگران.تا آنكه نخستين، راهى را كه بايد پيش گرفت و ديگرى را جانشين خويش گرفت. (سپس امام مثلى بر زبان راند و اين بيت اعشى برخواند كه:) (روز مرا با حيان، برادر جابر، چه مشابهت؟ و اين دو را با هم چه مناسبت؟ من، همه روز در گرماى سوزان بر پشت شتر بوده و او آسوده، به راحت در خانه غنوده-.) شگفتا! كسى كه در زندگى مى خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسيد كوشيد تا آن را به عقد ديگرى در آرد. خلافت را چون شترى ماده ديدند و هر يك به پستانى از او چسبيدند، و سخت دوشيدند، و تا توانستند نوشيدند سپس آن را به راهى درآورد ناهموار، پر آسيب و جان آزار، كه رونده درآن هردم به سر درآيد، و پى درپى پوزش خواهد، و از ورطه به درنيايد. سوارى را مانست كه بر بارگير توسن نشيند، اگر مهارش بكشد، بينى آن آسيب بيند، و اگر رها كند سرنگون افتد و بميرد. به خدا كه مردم چونان گرفتار شدند كه كسى براسب سركش نشيند، و آن چارپا به پهناى راه رود و راه راست رانبيند. من آن مدت دراز را با شكيبايى به سر بردم، رنج ديدم و خون دل خوردم. (معنى گفته امام (كراكب الصعبه ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحم) اين است كه: اگر سواركار مهار آن شتر سركش را سخت بكشد و او س
ر باززند، بينى وى بشكافد، و اگر با سرسختى كه دارد اندكى مهارش را سست كند، سر بپيچد و باز داشتن آن براى وى ميسر نباشد. گويند (اشنق الناقه) هنگامى كه شتر مهار شده، سر را بكشد و بالا برد، و (شنقها) نيز گفته اند كه روايت ابن سكيت است در اصلاح المنطق، و فرمود (اشنق لها) و نگفت (اشنقها) چرا كه اين كلمه را مقابل (اسلس لها) نهاده. گويى فرمايد اگر سر او را بالا نگهدارد يعنى، آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد.)