حکمت 401
(و فرمود:) آنچه ديده بيند در دل نشيند.حکمت 402
(و فرمود:) پرهيزگارى سر خلقهاست.حکمت 403
(و فرمود:) بدان كس كه تو را سخن آموخت به تندى سخن مگوى و با كسى كه گفتارت را نيكو گرداند راه بلاغتگويى مپوى.حکمت 404
(و فرمود:) در ادب نفست اين بس كه واگذارى، آنچه را از جز خود ناپسند شمارى.حکمت 405
(و فرمود:) در مصيبتها چون آزادگان شكيبايى بايد و يا چون نادانان فراموش كردن شايد.حکمت 406
(و در خبر ديگر است كه به اشعث پسر قيس در تعزيت وى فرمود:) چون بزرگواران شكيبايى، و گرنه چون چارپايان فراموش نمايى.حکمت 407
(و در صفت دنيا فرمود:) مى فريبد و زيان مى رساند و مى گذرد. خدا دنيا را پاداشى نپسنديد براى دوستانش و نه كيفرى براى دشمنانش. مردم دنيا چون كاروانند، تا بار فكنند كاروانسالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند.حکمت 408
(و به پسرش حسن فرمود:) پسركم! چيزى از دنيا بجا منه! چه آن را براى يكى از دو كس خواهى نهاد: يا مردى كه آن را در طاعت خدا به كار برد پس به چيزى كه تو بدان بدبخت شده اى نيكبخت شود، و يا مردى كه به نافرمانى خدا در آن كار كند و بدانچه تو براى او فراهم كرده اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را يار باشى و هيچ يك از اين دو در خور آن نبود كه بر خود مقدمش دارى.(و اين گفتار به گونه اى ديگر روايت شده است كه:) اما بعد، آنچه از دنيا در دست توست پيش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به ديگرى رسد و تو فراهم آورنده اى كه براى يكى از دو تن خواهى گذاشت: آن كه گردآورده تو را در طاعت خدا به كار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده اى خوشبخت شود، يا آن كه آن را در نافرمانى خدا صرف كند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده اى بدبخت شوى و هيچ يك از اين دو سزاوار نبود كه بر خود مقدمش دارى و بر پشت خويش براى او بارى بردارى، پس براى آن كه رفته است آمرزش خدا را اميد دار و براى آن كه مانده روزى پروردگار.