(و فرمود:) بخل ننگ است و ترس نقصان، و درويشى كند كننده زبان زيرك در برهان، و تنگدست بيگانه در ديار خود بر همگان. (و فرمود:) ناتوانى آفت است، و شكيبايى شجاعت و ناخواستن دنيا ثروت و پرهيزگارى سپرى نگهدار و رضا نيكو همنشين و يار.
حکمت 004
(و فرمود:) دانش ميراثى است گزين و آداب، زيورهاى نوين جان و تن و انديشه آينه روشن.
حکمت 005
(و فرمود:) سينه خردمند صندوق راز اوست و گشاده رويى دام دوستى و بردبارى گور زشتيهاست. (يا كه فرمود:) آشتى كردن، نهان جاى زشتيهاست و آن كه از خود خشنود بود ناخشنودان او بسيار شود.
حکمت 006
(و فرمود:) صدقه دارويى است درمانبخش و كردار بندگان در دنياى آنان پيش ديده هاشان بود در آخرت ايشان هر چه را در اين جهان كنند، در آن جهان بينند.
حکمت 007
(و فرمود:) از اين آدمى شگفتى گيريد: با پيه مى نگرد و با گوشت سخن مى گويد: و با استخوان مى شنود، و از شكافى دم برمى آورد.
حکمت 008
(و فرمود:) چون دنيا به كسى روى آرد، نيكوييهاى ديگران را بدو به عاريت سپارد، و چون بدو پشت نمايد، خوبيهاى او را بربايد.
حکمت 009
(و فرمود:) با مردم چنان بياميزيد كه اگر مرديد بر شما بگريند، و اگر زنده مانديد به شما مهربانى ورزند.
حکمت 010
(و فرمود:) اگر بر دشمنت دست يافتى بخشيدن او را سپاس دست يافتن بر وى ساز.
حکمت 011
(و فرمود:) ناتوانترين مردم كسى است كه نيروى به دست آوردن دوستان ندارد، و ناتوانتر از او كسى بود كه دوستى به دست آرد و او را ضايع گذارد.
حکمت 012
(و درباره كسانى كه از جنگ در كنار او كناره جستند، فرمود:) حق را خوار كردند و باطل را يار نشدند.