كه در يكى از روزهاى صفين به ياران خود فرموده است گروه مسلمانان! ترس از پروردگار را شعار داريد، و برون را پوشيده به آرامش و وقار، و در ميدان كارزار دندانها را سخت بر هم بفشاريد، كه شمشيرها را باز مى دارد از رسيدن به كاسه سر، و ساز جنگ را آماده سازيد، هر چه بهتر و نيكوتر، و پيش از كشيدن شمشير در رزمگاه آن را در نيام بجنبانيد. از گوشه چشم بنگريد، و ضربت را از چپ و راست رانيد با تيزى شمشير بزنيد، و با يارى گرفتن از گامهاى خويش ضربت تيغ را كاريتر كنيد. و بدانيد كه ديده لطف خدا شما را پناه است و پسرعموى رسول وى با شما همراه. پس پياپى بستيزيد و شرم كنيد از آن كه بگريزيد، كه گريز براى بازماندگان مايه ننگ است و ملامت، و آتشى است براى روز قيامت. خود را خرم و سرخوش داريد، و با آسانى و سبك جانى به سوى مرگ گام برداريد. اين لشكر انبوه فراهم، و اين خيمه هاى طناب افكنده در هم را هدف حمله خود سازيد. به قلب آن حمله بريد و از كارش بيندازيد كه شيطان در چين و شكن آن خانه گرفته است، دستى پيش براى حمله و ستيز، و پايى در پس براى گريز. پس استوار باشيد و پايدار، تا حق براى شما روشن گردد و پديدار، كه راه شما برتريد و خدا ب ا شماست، و از پاداش كردارتان نخواهد كاست راه.
خطبه 066-در معنى انصار
درباره انصار (چون به اميرالمومنين (ع) خبر دادند كه پس از رسول اكرم در سقيفه چه گذشت، فرمود: انصار چه گفتند؟ گفتند سخن آنان اين بود كه از ما اميرى و از شما اميرى. فرمود): چرا بر آنان حجت نياورديد كه: رسول خدا (ص) سفارش فرمود با نيكوكاران انصار نيكى كنيد، و از گناهكارانشان درگذريد؟ (گفتند در اين چه حجتى است؟ فرمود:) اگر امارت از آن آنان مى بود، سفارش آنان را كردن، درست نمى نمود. (سپس پرسيد: قريش چه گفتند؟ گفتند:). (حجت آوردند كه آنان درخت رسولند. فرمود:) حجت آوردند كه درختند و خلافت را بردند و خاندان رسول را كه ميوه اند تباه كردند و تيمارآن را نخوردند.
خطبه 067-شهادت محمد بن ابى بكر
هنگامى كه محمد پسر ابى بكر را فرمانرواى مصر ساخت، و آن سرزمين را از دست محمد به در كردند، و او را كشتند. قصد گماردن هاشم پسر عتبه را بر آن سرزمين داشتم، اگر كار را بدو وا مى گذاشتم، عرصه رابراى آنان خالى نمى كرد، و فرصت را از دستشان به در مى آورد. در اين ماجرا محمد را سرزنش نمى كنم، كه دوست من بود، او را پرورده بودم و چون فرزندم مى نمود.
خطبه 068-سرزنش ياران
تا چند با شما راه مدارا بسپارم! آنسان كه با شتر بچه هايى مدارا كنند كه كوهانشان از درون ريش است، و از برون بى گزند مى نمايد، لاجرم سوارى را نمى شايد يا جامه فرسوده اى كه چون شكاف آن را از سويى به هم آرند، از سوى ديگر گشايد. هرگاه دسته اى از سپاهيان شام عنان گشايد، و بر سرتان آيد به خانه مى رويد و در به روى خود مى بنديد و چون سوسمار در سوراخ مى خزيد و يا چون كفتار در لانه مى آرميد؟ به خدا، آن كس را كه شما يارى دهيد خوار است، و آن را كه شما بر او حمله آريد، نشانه تير شكسته سوفار. به خدا سوگند، كه در مجلس بزم بسياريد و فراهم، و زير پرچم رزم ناچيز و كم. من مى دانم چگونه مى توان شما را درست كرد و از كجى به راستى آورد اما نه به بهاى ارتكاب گناه كه شما اصلاح شويد و من تباه. خدايتان خوار گرداند! و بهره تان را اندك و بى مقدار. به شناختن باطل بيش از شناخت حق آگهى داريد، و چنان كه حق را پايمال مى كنيد گامى در راه نابودى باطل نمى گذاريد.