و از اين عهدنامه است همانا امامى كه به رستگارى خواند، چون امامى نيست كه به گمراهى راند، و آن كه دوست پيامبر است كجا در رتبه دشمن پيامبر است. رسول خدا مى فرمود: من بر امتم نه از مومن هراسانم و نه از مشرك ترسان، چه مرد با ايمان را خدا به خاطر ايمان وى باز مى دارد، و مشرك را به خاطر شرك او از پاى در مى آرد. ليكن من بر شما از مرد دورويى مى ترسم كه- به حكم شرع- داناست. او چيزى را مى گويد كه آن را نيكو مى شماريد و كارى مى كند كه آن را ناپسند مى داريد.
نامه 028-در پاسخ معاويه
به معاويه در پاسخ او،و آن از نيكوترين نامه هاست. اما بعد، نامه تو به من رسيد. در آن نامه يادآور شده اى كه خدا، محمد (ص) را براى دين خويش اختيار نمود و او را به كسانى از يارانش كه تاييدشان كرد يارى فرمود. همانا روزگار چيزى شگفت از تو بر ما نهان داشت، خبر دادنت از احسان خدا به ما و نعمت نبوت كه چتر آن را بر سر ما برافراشت. در اين يادآورى چونان كسى هستى كه خرما به هجر رساند، يا آن كه آموزگار خود را به مسابقت خواند، و گمان بردى كه برترين مردم در اسلام فلانند و فلان، اگر آنچه گفته اى از هر جهت درست باشد تو را چه بهره از آن؟ و اگر نادرست بود، تو را از آن چه زيان؟ تو را بدين چه كار كه چه كسى برتر است و كه فروتر؟ و كه رعيت و كه رهبر؟ آزاد شدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد به فرق نهادن ميان نخستين مهاجران و ترتيب رتبت آنان و شناساندن درجه هاى ايشان. هرگز! آوازى است نارسا و گفتارى است نه به سزا كه محكومى به داورى نشنيد، و نادانى، خود را صدر مجلس عالمان ببيند. اى مرد! چرا در جاى خود نمى نشينى؟ و كوتاه دستى خويش را نمى بينى؟ و آن را كه با قدر تو سازگار است نمى گزينى؟ تو را چه زيان از اينكه چه كسى شكست خورد؟ و چه سود از اينكه كه گوى پيروزى را برد؟ تو در بيابان گمراهى روانى و از راه راست روى گردان، و من آنچه مى گويم نه براى آگاهانيدن توست، كه آن نزد تو پيداست، بلكه گفته من به خاطر يادآورى نعمت خداست. نمى بينى مردمى از مهاجران را در راه خدا شهيد نمودند، و همگان از فضيلتى برخوردار بودند. تا آنكه شهيد ما - حمزه (ع) - شربت شهادت نوشيد، و به سيدالشهدا ملقب گرديد، و چون رسول خدا (ص) بر او نماز خواند، به گفتن هفتاد تكبيرش مخصوص گرداند. نمى بينى مردمانى در راه خدا دست خود را دادند و ذخيرتى از فضيلت براى خود نهادند، و چون يكى از ما را ضربتى رسيد و دست وى جدا گرديد طيارش خواندند كه در بهشت به سر برد و ذوالجناحين كه با دو بال پرد، و اگر نبود كه خدا خود ستودن را نهى كرد، گوينده فضيلتهاى فراوانى بر مى شمرد كه دلهاى مومنان با آن آشناست، و در گوش شنوندگان خوش آواست. پس آهن سرد مكوب و آب در غربال مپيماى، ما پرورده هاى خداييم و مردم پرورده هاى مايند. اين كه ما و شما درآميختيم- و طرح خويشاوندى ريختيم- و از دو سوى زناشويى برقرار كرديم و چون همتا با شما رفتار، عزت ديرين و فضيلت پيشين را از ما باز نمى دارد.- و ما و شما را در يك رت
بت در نمى آرد-. شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر (ص) برخاست، و دروغزن- ابوجهل- از شماست، و اسدالله از ما و اسدالحلاف از شما، و از ماست دو سيد جوانان اهل بهشت و از شماست كودكانى كه نصيب آنان آتش گرديد، و از ماست بهترين زنان جهان و از شماست آن كه هيزم كشد براى دوزخيان. و بيش از اين ما را فضيلتهاست و شما را فضيهتها.