ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس اسلام ما را گوش- همگان- شنيده و- شرافت ما را- در جاهليت- هر كسى- ديده، و كتاب خدا براى ما فراهم آرد آنچه را به ما نرسيده كه فرمايد: و خويشاوندان، بعضى سزاوارترند بعض ديگر را در كتاب خدا، و فرموده خداى تعالى: سزاوارترين مردم به ابراهيم آنان هستند كه پيرو او شدند و اين پيامبر و آنان كه ايمان آوردند، و خدا ولى مومنان است. پس ما يك بار به خاطر خويشاوندى- پيامبر، به خلافت- سزاوارتريم و به خاطر طاعت بار ديگر، و چون مهاجران در سقيفه بر انصار به - نزديكى با- رسول خدا (ص) حجت گذرانيدند، بر آنان پيروز گرديدند. پس اگر موجب پيروزى- خويشاوندى- با رسول خدا (ص) است حق با ما نه با شماست، و اگر جز بدان است، انصار را دعوى همان است. و پنداشتى كه من بد همه خليفه ها را خواستم و به كين آنان برخاستم. اگر چنين است- و سخنت راست است- تو را چه جاى بازخواست است؟ جنايتى بر تو نيايد تا از تو پوزش خواستن بايد نه تو را ننگ است و نه عرصه بر تو تنگ. و گفتى مرا چون شترى بينى مهار كرده مى راندند تا بيعت كنم به خدا كه خواستى نكوهش كنى ستودى، و رسوا سازى و خود را رسوا نمودى. مسلمان را چه نقصان كه مظلوم باشد و در دين خود بى گمان؟
يقينش استوار و از دو دلى به كنار؟ اين حجت كه آوردم براى جز تو خواندم، ليكن از آن آنچه به خاطر رسيد بر زبان راندم.

سپس كار مرا با عثمان ياد آوردى، توراست كه پاسخت دهند چه با او خويشاوندى. اما كدام يكى از ما دشمنى اش با عثمان بيشتر بود؟ و در جنگ با وى راهبرتر؟ آن كه يارى خود را از وى دريغ نداشت و او را به نشستن- و به كار مردم رسيدن- واداشت؟ يا آن كه چون وى از او يارى طلبيد، سستى ورزيد تا سپاه مرگ را بر سر او كشيد و حكم الهى بر وى جارى گرديد؟ نه به خدا، خدا مى داند چه كسانى از شما از جنگ باز مى دارند، و آنان كه به برادران خود مى گويند نزد ما بيائيد و جز اندكى در جنگ حاضر نمى شوند.. و از اينكه بر عثمان به خاطر برخى بدعتها خرده مى گرفتم، پوزش نمى خواهم اگر ارشاد و هدايتى كه او را كردم گناه است، بسا كسا كه سرزنش شود و او را گناهى نيست. و گاه بود كه اندرزگو در معرض بدگمانى است من نمى خواهم جز آنكه كار را به سامان آرم چندانكه در توان دارم و توفيق من جز به خدا نيست. بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم.
و گفتى كه من و يارانم را پاسخى جز شمشير نيست، راستى كه خنداندى از پس آنكه اشك ريزاندى. كى پسران عبدالمطلب را ديدى كه از پيش دشمنان پس روند، و از شمشير ترسانده شوند! لختى بپاى! حمل به جنگ مى پيوندد. زودا كسى را كه مى جويى تو را جويد، و آن را كه دور مى پندارى به نزد تو راه پويد. من با لشكرى از مهاجران و انصار و تابعين آنان كه راهشان را به نيكويى پيمودند، به سوى تو مى آيم، لشكر بسيار- و آراسته- و گرد آن به آسمان برخاسته. جامه هاى مرگ بر تن ايشان، و خوشترين ديدار براى آنان ديدار پروردگارشان. همراهشان فرزندان- بدريان- اند و شمشيرهاى هاشميان، كه مى دانى در آن نبرد تيغ آن- رزم آوران- با برادر و دايى و جد و خاندان تو چه كرد و- ضرب دست آنان- از ستمكاران دور نيست.- و امروزشان با ديروز يكى است-.

/ 253