سپس كار مرا با عثمان ياد آوردى، توراست كه پاسخت دهند چه با او خويشاوندى. اما كدام يكى از ما دشمنى اش با عثمان بيشتر بود؟ و در جنگ با وى راهبرتر؟ آن كه يارى خود را از وى دريغ نداشت و او را به نشستن- و به كار مردم رسيدن- واداشت؟ يا آن كه چون وى از او يارى طلبيد، سستى ورزيد تا سپاه مرگ را بر سر او كشيد و حكم الهى بر وى جارى گرديد؟ نه به خدا، خدا مى داند چه كسانى از شما از جنگ باز مى دارند، و آنان كه به برادران خود مى گويند نزد ما بيائيد و جز اندكى در جنگ حاضر نمى شوند.. و از اينكه بر عثمان به خاطر برخى بدعتها خرده مى گرفتم، پوزش نمى خواهم اگر ارشاد و هدايتى كه او را كردم گناه است، بسا كسا كه سرزنش شود و او را گناهى نيست. و گاه بود كه اندرزگو در معرض بدگمانى است من نمى خواهم جز آنكه كار را به سامان آرم چندانكه در توان دارم و توفيق من جز به خدا نيست. بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم. و گفتى كه من و يارانم را پاسخى جز شمشير نيست، راستى كه خنداندى از پس آنكه اشك ريزاندى. كى پسران عبدالمطلب را ديدى كه از پيش دشمنان پس روند، و از شمشير ترسانده شوند! لختى بپاى! حمل به جنگ مى پيوندد. زودا كسى را كه مى جويى تو را جويد، و آن را كه دور مى پندارى به نزد تو راه پويد. من با لشكرى از مهاجران و انصار و تابعين آنان كه راهشان را به نيكويى پيمودند، به سوى تو مى آيم، لشكر بسيار- و آراسته- و گرد آن به آسمان برخاسته. جامه هاى مرگ بر تن ايشان، و خوشترين ديدار براى آنان ديدار پروردگارشان. همراهشان فرزندان- بدريان- اند و شمشيرهاى هاشميان، كه مى دانى در آن نبرد تيغ آن- رزم آوران- با برادر و دايى و جد و خاندان تو چه كرد و- ضرب دست آنان- از ستمكاران دور نيست.- و امروزشان با ديروز يكى است-.