و اگر خواستمى دانستمى چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابريشم را به كار برم. ليكن هرگز هواى من بر من چيره نخواهد گرديد، و حرص مرابه گزيدن خوراكها نخواهد كشيد. چه بود كه در حجاز يا يمامه كسى حسرت گرده نانى برد، يا هرگز شكمى سير نخورد، و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى باشد از گرسنگى به پشت دوخته، و جگرهايى سوخته. يا چنان باشم كه گوينده سروده: درد تو اين بس كه شب سير بخوابى و گرداگردت جگرهايى بود در آرزوى پوست بزغاله آيا بدين بسنده كنم كه مرا اميرمومنان گويند، و در ناخوشايندهاى روزگارشريك آنان نباشم؟ يا در سختى زندگى نمونه اى برايشان نشوم؟ مرا نيافريده اند، تا خوردنيهاى گوارا سرگرمم سازد، چون چارپاى بسته كه به علف پردازد، يا آن كه واگذارده است و خاكروبه ها را به هم زند و شكم را از علفهاى آن بينبارد، و از آنچه بر سرش آرند غفلت دارد، يا مرا وانهند يا به بازى سر دهند يا ريسمان گمراهى راكشان باشم و يا بيخودانه در سرگردانيها گردان، و چنان بينم كه گوينده شما بگويد: اگر پسر ابوطالب را خوراك اين است، ناتوانى او را از كشتن هماوردان بنشاند، و از جنگ با دلاور مردان بازماند. بدانيد درختى را كه در بيابان خشك رويد شاخه سختتر بود، و سبزه هاى خوشنما را پوست نازكتر، و رستنيهاى صحرايى را آتش افروخته تر، و خاموشى آن ديرتر. من و رسول خدا (ص) چون دو شاخيم از يك درخت رسته، و چون آرنج به بازو پيوسته. به خدا اگر عرب در جنگ من پشت به پشت دهد، روى از آنان برنتابم. و اگر فرصت دست دهد به پيكار همه بشتابم، و خواهم كوشيد تا زمين را از اين شخص از فطرت برگشته و كالبد خرد سرگشته پاك سازم تا كه ريگ از دانه جدا گردد و با ايمان از چنگ منافق رها