ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جعفر شهیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اند، و هر فرعى را به اصل آن بازگرداند. چراغ تاريكيهاست، راه گشا در تيرگيهاست، كليد درهاى بسته است، و دشواريها را از پيش بردارد. راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانى شان فرو نگذارد، اگر سخن گويد شنونده را نيك بياگاهاند، و اگر خاموش باشد خواهد تا از گزند ايمن ماند. بى ريا طاعت خدا را گزيد و خدايش خاص خود گردانيد. پس، او گوهرهاى دين را كان است، و كوهى است كه زمين بدو از لغزش در امان است. داد را بر خود گماشته، و نخستين نشانه آن اين كه هوى و هوس را از دل برداشته. حق را ستايد و كار بندد، و كار نيكى نيست كه ناكرده گذاشته، و در جايى گمان فايدتى نبرده جز كه به رسيدن بدان همت گماشته. خود را در اختيار كتاب خدا نهاده، و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هر جا كه گويد بار گشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد،

و ديگرى كه دانشمندش دانند، و بهره اى از دانش نبرده، ترهاتى چند از نادانان، و مايه هاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهايى از فريب و دروغ گسترده. كتاب خدا را به راى خويش تفسير كند، و حق را چنان كه دلخواه اوست تعبير كند.- مردم- را از بالاهاى سخت ايمن دارد، و گناهان بزرگ را، آسان شمارد. در كارهاى شبهه ناك افتاده است و گويد: چون شبهه اى باشد باز ايستم. در بدعتها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم. صورت او صورت انسان است، و دل او دل حيوان. نه راه رستگارى را مى شناسد، تا در آن راه رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد، چنين كس، مرده اى است ميان زندگان. پس، كجا مى رويد؟ و كى باز مى گرديد؟ كه علامتها برپاست. و دليلها هويداست. و نشانه ها برجاست. گمراهى تا كجا؟ سرگشتگى تا كى و چرا؟ خاندان پيامبرتان ميان شماست كه زمامداران حق و يقينند. پيشوايان دينند. با ذكر جميل و گفتار راست قرينند. پس همچون قرآن، نيك حرمت آنان را در دل بداريد. و چون شتران تشنه كه به آبشخور روند، روى به آنان آريد. مردم از خاتم پيامبران فرا گيريد: مى ميرد از ما آن كه مى ميرد، و مرده نيست، و مى پوسد آن كه مى پوسد و پوسيده نيست. پس مگويي

د آنچه را نمى دانيد. كه بيشتر حق در چيزى است كه منكر آنيد. و آن را كه بر او حجتى نداريد- و آن منم - معذور شماريد.- آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نداشتم و دو فرزندم را- كه پس از من چراغ راه دينند- و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براى شما نگذاشتم. رايت ايمان را ميان شما پابرجا كردم و مرزهاى حلال و حرام را برايتان جدا. از عدل خود لباس عافيت بر تنتان كردم. و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم،- تا بدانيد دادگر كيست و نيكوكار چه كسى است- و با خوى خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست، پس راى- خود- را كار مبنديد در آنچه ديده ژرفاى آن را نتواند ديد و انديشه به كنه آن نتواند رسيد.

/ 253