قاموس قرآن جلد 6
لطفا منتظر باشید ...
أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً: 21.يعنى: اهل شهر را بر جريان آنها واقف كرديم تا بدانند كه وعده خدا حقّ و آخرت حتمى است اين ماجرى آنوقت بود كه آنها در كار معاد با هم منازعه ميكردند، گفتند: بنائى بر آنها بسازيد ولى آنها كه اكثريّت داشته و غالب بر امر بودند گفتند: بر آنها مسجدى بنا خواهيم كرد.بروشنى فهميده ميشود كه: چون يكى از آنها با پول موجود براى طعام خريدن آمده قضيّه كشف شده و مردم دانستهاند كه اينها چند قرن پيش خفته و بيدار شدهاند لذا بباب كهف جمع شده و خواستهاند آنها را ديدار كنند ولى آنها پس از دانستن اينكه صدها سال در خواب بودهاند و فعلا علائم عوض شده نه آنمردم ماندهاند و نه آن پادشاه و نه آن شرك بلكه فعلا اكثريت در دين آنها هستند، آنگاه چند ساعت بيش زنده نمانده و همگى مردهاند.اهل شهر پس از مرگ آنها اختلاف كرده عدهاى كه چيزى دستگيرشان نشده گفتهاند: بنائى بر قبر آنها بسازيد پروردگارشان بحال آنها داناتر است ولى اكثريت كه از آن بهره برده و آنرا حلّى بر تنازع معاد دانسته و از جانب خدا ميدانستند گفتند: بياد جريان آنها مسجدى بنا نهيم كه در آنجا خدا ياد شود.8- سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ...: 22.آيه درباره اختلاف در عدد آنها است كه بعضى خواهند گفت: سه نفر بودند چهارمى سگشان بود، بعضى خواهند گفت پنج نفر بودند ششمى سگشان بود اين هر دو قول رجم بغيب و بدون دليل است و خواهند گفت: