لقب نام دوّم انسان است كه با آن خوانده ميشود و در آن مراعات معنى لازم است بخلاف نام اول كه شايد مرتجل و بدون مراعات معنى باشد مثل امير المؤمنين كه لقب على عليه السّلام است. لقب دو جور است يكى بر سبيل تشريف و مدح چنانكه گفته شد ديگرى بر سبيل نبز و طعن وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ حجرات: 11. يعنى بخودتان عيب نتراشيد و با القاب به يكديگر را تعييب نكنيد نبز چنان كه در قاموس گفته بمعنى لمز (و طعن) است «النّبز: اللّمز» القاب فقط يكبار در قرآن آمده است.
لقح
وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً حجر: 22.لقح بمعنى باردار كردن است «لقح النّخلة» يعنى گرد خرماى نر را به خرماى ماده پاشيد و آن را باردار كرد. لواقح جمع لاقحه است يعنى بادها را فرستاديم كه آبستن كنندهاند پس از آسمان آب نازل كرديم در اينكه گلها و ميوهها بوسيله بادها تلقيح و آبستن ميشوند شكى نيست ولى بقرينه «فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» ظاهرا مراد آنست كه باد ابرهاى گرم را بمنطقه سرد جوّ ميزند و سوزنهاى يخ را كه ذوب كرده و آبستن نموده بشكل باران در مياورد رجوع شود به «برد» ذيل آيه مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ. لقح لازم نيز آمده است. «لقحت المرئة» زن باردار شد.
لقط
اخذ كردن و يافتن از زمين در قاموس آمده: «لقطه: اخذه من الارض» و نيز گويد: «التقطه: عثر عليه من غير طلب» بىجستجو بآن دست يافت در مجمع گفته التقاط گرفتن چيزى است از راه لقطه و لقيط از آن است يعنى آنرا بىآنكه بفكرش باشد يافت.وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ يوسف: 10. او را در گودال چاه افكنيد تا بعضى از كاروانها او را گرفته و ببرند. فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص: 8. موسى را آل فرعون از