شير. كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ. فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ مدثّر: 50 و 51.گويا آنها خران رميدهاند كه از شير فرار كردهاند، قسورة جمع قسور نيز آمده بمعنى صيّاد تيرانداز ولى در آيه بقرينه «حمر» ظاهرا شير مراد است.
قسّيس
عالم نصارى. در الميزان فرموده: قسيّس معرّب «كشيش» است در مجمع از زجّاج نقل شده:قسيّس و قسّ از رؤساء نصارى است و قسّ در لغت بمعنى نميمه و نشر حديث است. در اقرب الموارد گفته:با واو و نون جمع بسته ميشود براى تغليب جانب وصفيّت بر اسميّت.ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ مائده: 82.رأفت نصارى بر مسلمين براى آنست كه عدّهاى از آنها قسّيس و راهباند (و كلام حق را براى مردم افشاء ميكنند) و نيز تكبّر و خود پسندى نمىنمايند، ناگفته نماند قسّ در لغت بمعنى سخن چين و چرانيدن خود آمده است شايد مراد از آن معناى دوم يا معناى اول باشد بمناسبت نشر حديث بوسيله آنها. اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. راغب اصل آن را جستجو كردن در شب گفته است.
قِسْط
(بكسر- ق) عدالت. و آن از مصادرى است كه وصف واقع شوند مثل عدل گويند «رجل قسط»