انداختن. «لفظ ريقه:رمى به» آب دهانش را انداخت «لفظ الرّحى الدّقيق» آسياب آرد را كنار ريخت. كلام را از آن لفظ گويند كه از دهان انداخته ميشود ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ق: 18 سخنى نميگويد مگر اينكه نزد او مراقبى است آماده. اين لفظ تنها يكبار در كلام اللّه آمده است. آيه صريح است در ضبط و محفوظ ماندن اقوال انسان مثل: أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ زخرف: 80.
لفف
لفّ بمعنى پيچيدن و جمع كردن است «لفّه لفّا: ضمّه و جمعه» لفيف پيچيده بهم و جمع شده در رويهم فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً اسراء: 104 ظاهرا مراد از لفيف جمع شده است يعنى چون وعده آخرت آيد شما را مختلط و مجتمع آوريم بدان با خوبان، ستمگران با ستمكشان با هم آيند تا ميانشان بحق داورى شود.لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً. وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً نباء: 15 و 16. تا با آن دانه و روئيدنى و باغات انبوه و درهم فرو رفته برويانيم.وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ. إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ قيامة: 29 و 30. ساق ميّت بساقش پيچيده شده آنروز، روز سوق شدن بسوى پروردگار است چون روح بحلقوم رسيد ساقها در آنحال مرده و بهم چسبيده است رجوع شود به «ساق» تا معنى آيه روشن شود.
لفو
الفاء بمعنى پيدا كردن است در لغت آمده: «الفاه: وجده»:وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ يوسف:25. شوهر آن زن را در كنار در پيدا كردند و ديدند در آنجاست. قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا بقره:170. گفتند بلكه پيروى ميكنيم از آنچه پدران خود را در آن يافتهايم.