76.آنگاه فرشتگان بمحلّ لوط عليه السّلام آمدند لوط از دين آنها (كه نميدانست فرشتهاند) غمگين شد و گفت امروز روز سختى است (كه ميترسيد قومش به ميهمانان نظر سوئى داشته باشند) قوم چون از ماجراى ميهمانان با خبر شدند بخانه لوط رو كردند (تا مگر جوانان را از دست لوط گرفته و عمل منافى عفت بجا آورند) لوط چون هجوم آنها را مشاهده كرد گفت:اى قوم اينك دختران من كه تزويج آنها بر شما حلال است آنها را تزويج كنيد از خدا بترسيد مرا در باره ميهمانانم رسوا نكنيد، آيا مرد كاملى در ميان شما نيست؟! گفتند: ميدانى كه حقى در دختران تو نداريم و مراد ما را از اين هجوم ميدانى، فرمود: ايكاش در مقابل شما نيروئى داشتم و يا بعشيره و خانوادهاى تكيه ميكردم.در اين هنگام فرشتگان بسخن در آمده و گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستيم اينها هرگز بتو نرسند در پاسى از شب خود با خانوادهات بجز زنت كه عذاب او را خواهد گرفت از اينجا برويد و كسى به پشت سر نگاه نكند هنگام صبح عذاب اينها را فرا خواهد گرفت لوط و دخترانش از آنجا خارج شدند و تا وقت صبح از محيط عذاب گذشتند، موقع صبح انتقام خدائى شروع گرديد، و ديار آنها زير رو شد و سنگهائى بر آنها باريدن گرفت فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا