علم، عقل، دین نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
است زيرا ما بر آنچه فعلاً در ذهن مان است آگاهي و شناخت داريم «آن هم مادامي که موجود در ذهن هستند» اما شناخت خدا نسبت به مخلوقات، شناختي ما قبل از وجودشان است يعني قبل از آنکه آنها را ايجاد کند به آنها آگاهي و شناخت داشت و براساس همان شناخت ما قبل از وجودشان، آنها را ايجاد نموده و پس از وجودشان نيز علاوه بر آن شناخت ما قبلي از وجود، شناخت حضوري بر همه مخلوقات اش دارد بالاتر و دقيق تر از شناخت ما نسبت به آنچه در درون ما ميگذرد بجز خدا چه کسي بهتر از ما بر وجود و ماهيت ما و آنچه در درون ما ميگذرد شناخت و آگاهي فعل دارد.شناخت ما چه شناخت حسي ما و چه شناخت حضوري ما از نوع «شناخت ما بعد وجود»، است اما شناخت خدا از نوع شناخت ماقبل وجود است. اگر جهان را مخلوق ذهن و نقاشي ذهن خداوند بدانيم که گويا گفته شلينگ است ولي خداوند علاوه بر آنکه يک چنين شناختي دارد بلکه علاوه بر آن شناختي مافوق شناخت حسي و مافوق شناخت حضوري هم دارد مگر ممکن است شناخت خدا بر مخلوق و معلول و فعل اش کمتر از شناخت ديگران باشد اگر آقاي چالز تاليا فرو- بيشتر فکر ميکرد متوجه ميشد که شناخت ما به خودمان و حالات درونيمان و احساسات مان و محسوساتمان محال است در حدّ شناخت خدا نسبت به آنها باشد يعني شناخت خدا نسبت به آنها به مراتب بالاتر و قويتر است چون شناخت ماقبل از وجود است و علاوه برآن شناخت حضوري هم دارد و محال است شناخت حسي ما به قوت شناخت خدا ازاينها باشد.