علم، عقل، دین نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نامحسوس، قابل فهم و تصور است؛ زيرا با فهميدن «محسوسات و محدودات» که متقابلات «نامحسوس و نامحدود» هستند، آنها هم فهميده ميشود، (چه اين متقابلات آن ها، خودشان هم محسوس خارجي باشند و چه نباشند؛) يعني همان طوري كه ما مفهوم موجود را ميفهميم، در مقابلش نتيجةً معدوم را هم كه مقابل آن است ميفهميم. پس ما تصور از عدم را هم داريم. در حالي كه تصور عدم و معدوم، از طريق حس، نيامده است. ما اگر شب را تصور كرديم، روز را هم تصور ميكنيم. اگر پدر را تصور كرديم پسر را هم تصور ميكنيم. پس اگر محدود را تصور كرديم، نامحدود را هم که متقابل آن است تصور ميكنيم؛ چون در مقابل آن است و ممكن نيست يكي از متقابلين را تصور كنيم و متقابل آن را تصور نكنيم.
جواب دوم
همان?گونه كه جان لاك در كتاب تحقيق در فهم بشر نوشته است: اگرچه ما از نامحدود، تصور تفصيلي نداريم، اما تصور اجمالي داريم، يعني تصور عنوان را داريم.