علم، عقل، دین نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و دوران «دين و ما بعد الطبيعه»، هر دو پايان ميپذيرد اين گفته اگوست کنت کاملا نشان ميدهد که کنت همچنانکه در تصوراتش از تعريف دين به خطا رفته است در تصوراتش از تعريف «ما بعد الطبيعه» هم باز به خطا رفته است چون ما بعد الطبيعه، منحصر به ما بعد الطبيعه ارسطو و افلاطون نيست که بيشتر اش موهومات است همچنانكه فلسفه رشته هاي متعدد و مختلفي دارد همچون فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق و فلسفه شناخت و غيره که روز به روز، رو به توسعه و پيشرفت است و تخصصي شدن فلسفه در رشته هاي متعددش در قرون جديد بهترين گواه بر اين گفته است که ما بعد الطبيعه دوراناش به پايان نرسيده و همچنان رو به توسعه است در حاليکه حقوق و اخلاق و فضيلت از طريق تفکرات «پوزيتيويسم و دنباله رواناش» به نابودي کشانده ميشود و آنها از اثبات حقوق ذاتي و عقلي و حُسن و قُبح ذاتي و عقلي که پايه هاي فلسفه حقوق و اخلاق را تشکيل ميدهند عاجزند و در يک کلام، آنجا که پاي اسب علم حسّي، ديگر به پيش نميرود، کار فلسفه و اسب تازي آن، تازه شروع ميشود و به عبارت ديگر آنجا که شناخت حسي، ديگر کارايي ندارد کار فلسفه تازه شروع ميشود و همچنين آنجا که علوم «تجربي» و «فلسفه» نميتوانند بعضي از ضعفهاي بشر را در آن جهاتي که گفته شد جبران کنند «کار دين» تازه شروع ميشود و بقول فيلسوفان قرن بيستم در اروپا و آقاي راسل، «علوم تجربي مفيد اند اما براي سعادت بشر به تنهايي کفايت نميکنند و نميتوانند جايگاه اخلاق و دين را پُر کنند» تعجب اينجا است که پس از دو قرن که از زمان