چند نكته - تجلی و ظهور در عرفان نظری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلی و ظهور در عرفان نظری - نسخه متنی

سعید رحیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چند نكته

1. شيخ اكبر در ضمن بحث تنزيه و تشبيه پس از بيان استحاله شناخت ذات حق اظهار مى دارد كه همان طور كه حق تعالى را نمى توان شناخت، به كنه فيض اوو وجود منبسط و نيز به كنه مجموع عالم و حتى به كنه هر شيئى از اشياى عالم نيزنمى توان دست يافت، چرا كه هر شيئى مظهر نامى از اسماى حق تعالى است وطبق قاعده «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» (و به عبارت عرفانى المظهر لاتعرف الا بمعرفة مظهره) چون اسماى الهى نيز كماهى هى قابل شناخت نيستند، (192) به علاوه كه به مقتضاى آيات الهى حقيقت همه عالم را وجه الهى و وجود منبسطتشكيل مى دهد: «فاينما تولوا فثم وجه الله » (193) و هر كجا رو آوريد وجه الله است;يعنى در همه لايه هاى وجودى و اعماق هستى اشيا و مظاهر تا هر كجا برويم و به هر جا رو كنيم جز وجه حق را نمى يابيم و اين وجه نيز به مقتضاى «و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام » (194) داراى جلال است و به لحاظ مقام منيعش مانع از معرفت كنه خود مى باشد پس به حقيقت اشيا نمى توان احاطه يافت.

و از اين رو صحيح است كه گفته شود:




  • و لست ادرك شيئا كنه معرفته
    و كيف ادركه و انتم فيه



  • و كيف ادركه و انتم فيه
    و كيف ادركه و انتم فيه



كنه هيچ شيئى را در نيافتم و چگونه دريابم در حالى كه شما در آن هستيد؟

2. از آنچه گذشت، معلوم شد كه نحوه جمع بين تنزيه و تشبيه، نه بدين صورت كه هم تنزيه باشد از هر جهت و هم تشبيه از همه جهات و نيز نه به نحومجموع آن دو است و نه به نحو جميع، بلكه اين توصيف به نحو «جامع بين تنزيه وتشبيه » است.

3. شيخ اكبر بهترين تمثيل و تنظير اين مطلب را براى تقريب به ذهن، مساله نفس انسان و تنزيه او از قوا و جسم و بدن در عين تشبيه و اتحاد و يگانگى او بابدن و ساير قوا مى داند و اظهار مى دارد كه به همين جهت نبى اكرم (ص) بين معرفت رب و معرفت نفس پيوند داد و فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه » (195) چرا كه درباب نفس نيز اول احاطه تفصيلى به كنه آن ميسور احدى نيست، گر چه معرفت اجمالى آن براى عده اى ميسور و درجه نازل از معرفت آن براى همگان دانسته يا نادانسته موجود است.

و ثاني نفس انسان كه واقعيت بسيطى است، در عين اين كه با همه قواى خود(اعم از قواى ادراكى يا تحريكى) قرين است و معيت دارد، مع ذلك هيچ كدام ازآن قوا هم نيست، بلكه هماهنگ كننده و جامع آنهاست (نه جميع يا مجموع آنها).نفس نه به درجات عالى خود يعنى عاقله و مراتب عقل نظرى و عملى منحصراست. (196) (يعنى محدوديت به درجات تنزيهى) و نه مختص به درجات سافل خوديعنى حواس و جسم و بدن مى باشد (197) (محدوديت به درجات تشبيهى) و نه در هرفرد، چند نفس موجود است كه با هر قوه اى يكى همراه باشد، بلكه نفس داخل فى القوى است لا بالممازجة و خارج از آنهاست لا بالمزايله، اين مطلب در حكمت متعاليه به تفصيل بررسى و مبرهن شده است. (198)

4. شيخ صدرالدين قونوى در نصوص سه مرتبه از تنزيه را بدين ترتيب موردبررسى و شرح قرار داده: الف) «تنزيه عقلى »: كه ثمره آن جدا نمودن حق از ماسوى است به واسطه فات سلبيه; ب) «تنزيه شرعى »: كه ثمره آن نفى اشتراك موجودات با مرتبه الوهيت مى باشد كه اين معناى لسان آياتى نظير «هو خيرالرازقين » و «احسن الخالقين » و ... است; ج) «تنزيه كشفى »: كه ثمره آن سه چيزاست:

1) اثبات جميع كمالات براى حق تعالى بدون حد و حصر;

2) جدا نمودن احكام برخى اسما از اسما ديگر;

3) نفى ما سوى الله همراه با حكم به بقاى ظهورات حق به تبع تعدد احكام اعيان ثابته.

وى مى افزايد: بنا به تنزيه كشفى لازم نيست، مانند اهل تنزيه عقلى، صفات سلبى را مايه تميز حق از ما سوى بدانيم، بلكه در اينجا صفات سلبى، سالبه به انتفاى موضوع مى باشند; يعنى، غير از حق موجودى نيست تا اين صفات را بدانهانسبت داده و از حق متعال سلب كنيم. (199)

/ 121