نفس كليه، لوح محفوظ در مرتبه پس از قلم مى باشد و نخستين موجود انفعالى و انبعاثى است كه مقارن وجود عقل اول از قلم الهى به وجود آمد و مقتضاى طلب آن قلم براى نوشتن كلمات تكوينى بر آن تا قيام قيامت مى باشد (147) ; اين لوح، موضع تنزيل كتاب و محل تفصيل مجملات قلم است و به نوبه خود، قلم (اجمال) است براى آنچه پس از او به عرصه ظهور مى رسد. (148)
6. عالم خيال
عالم خيال كه به نامهاى «عالم مثال » و «عالم برزخ » نامبردار است، عالمى است مرتبط با عماء، عالمى حقيقى كه پس از تنزل به مرتبه ارواح ظهور دارد و صوراشيا در آن به گونه اى بين روحانيت و ماديت ظاهر مى شوند. عالم خيال دو مرتبه دارد: الف) «خيال مطلق » (خيال منفصل) و عالم مثال كه حضرتى ذاتى است كه به قواى ادراكى بشر وابسته نيست و به نامهاى «مثال مطلق » و «خيال منفصل » خوانده مى شود و تجسد ارواح و تروح اجساد و تشخص و تجسم اعمال و ظهور معانى به صور مناسب و مشاهده ذوات مجردات در صور اشباح جسمانى و هر موجودى كه در عالم است، در صورتى مناسب در اين مرتبه واقع مى شود و همواره مطابق واقع است. (149) ب) خيال مقيد (خيال متصل) كه وابسته به قواى ادراكى بشر است، و گاه مطابق با واقع و گاه غير مطابق با آن است، به همين جهت است كه حتى محالات هم در اين عالم وجود پيدا مى كنند، منامات و رؤياها و برخى مكاشفات، در اين عالم واقع مى شوند، از مهمترين ويژگيهاى اين عالم جمع بين ضدين است كه ازآثار اسم الهى «قوى » مى باشد. خداوند اين خيال را نورى قرار داده كه تصوير هرچيزى حتى تجليات حق به آن درك مى شود، حقيقت اين عالم اول تجسددهى به امور غير جسمانى است و ثاني تبدل و دگرگونى در هر صورت و ظهورى است به نحوى كه سريعترين تحولات در همين عالم انجام مى گيرد. (150) عالم خيال كه برزخ عالم ارواح و اجسام است، به تقسيمى ديگر به «عالم برزخ و غيب امكانى » كه عالم بين ارواح و اجسام و از سنخ تنزلات وجودى و «عالم برزخ و غيب محالى » كه عالم پس از مرگ و از سنخ نتايج اعمال انسان مى باشد، تقسيم مى شود (151) و آن كه پابه عرصه عالم دومين گذاشت، باز نمى گردد و مكاشفه از آن نيز قليل است. عالم خيال با همه معانيى كه ذكر شد، دو نقش مهم را به عهده دارد: الف) در قوس نزول: در وساطت فيض و تنزل و تشكل ارواح و عقول و عالم معانى در اشكالى و قوالب شبيه به عالم طبيعت (تجسد ارواح در قوس نزول). ب) در قوس صعود: در معرفت بخشى به جهت وقوع مكاشفات خوابها ومنامات و رؤيت حق و تجلى او در صور اعتقادات و زمينه سازى براى دريافت تجليات بدون صورت (تروح اجساد در قوس صعود) (152) . به همين جهت محى الدين مى گويد: آن كه مرتبه خيال را نشناسد اصلا داراى معرفتى نيست. وى علم به خيال را در مرتبه ششم از هفت مساله لازم در فهم علم حقايق قرار داده و آن را پس ازعلم به اسماى الهى و تجليات آنها، كاملترين دانسته است. (153)