در مبحث جبر و اختيار، شبهه اى صعب مطرح است كه اگر اراده انسان نيز ازسنخ وجود و كمال وجودى و به اصطلاح موجودى ممكن است، طبعا مانند ديگرموجودات ممكن، داراى علل و اسبابى براى وجود، تعين و تشخص است و تحت نظام ضرورت على قرار دارد و اگر چنين است، پس آيا علت اراده اى خاص درموردى معين نيز، اراده اى ديگر از جانب انسان نسبت به تحقق آن اراده است؟ ونسبت به علت اراده آن اراده نيز همين سؤال مطرح است و تا بى نهايت، سؤال درمورد اين نظام على قابل تكرار است و از آنجا كه تسلسل علل و از جمله تسلسل ارادات محال است، مى بايست در سلسله علل به علتى غير ارادى برسيم كه درنتيجه، اراده را معلول امرى غير ارادى بشر دانسته ايم. جواب اين شبهه به لحاظ فلسفى آن است كه گرچه همه انواع مختلف ازعلتهاى فاعلى از جمله فاعل بالطبع، بالقسر، بالجبر و بالاختيار به لحاظى، مشمول «فاعليت بالتسخير» مى باشند، اما اين فاعل بالتسخير در هر موردى خصوصيات آن مورد را در بر دارد، يعنى تحت تسخير علت العلل بودن، منافاتى با بالطبع يا بالجبريا بالاختيار بودن ندارد، چرا كه مشيت الهى همان طور كه طبع را علت فعلى خاص براى گياه قرار داده، اختيار را نيز مؤثر در بروز فعلى خاص از انسان قرار داده است وخصوصيات ذاتى اشيا نيز تعليل بردار نيست، بلكه به تحقق آنها متحقق مى شوند. اما جواب شبهه به لحاظ عرفان و نظريه تجلى و ظهور آن است كه: اختيار انسان در واقع، ظل اختيار الهى و مظهر آن است; بنابر اين مستقيما به حق متعال و اسماى او مستند است و در نتيجه، گرچه هر حول و قوه اى مستند به خداست و معناى جباريت حق نيز همين است كه او منشا همه تاثيرات است، اماتاثير او در قالب هر مظهرى، خصوصيات متفاوت و خاص همان مظهر را داراست، از اين رو ظهور خداوند در مظهر انسان اختيار انسان را بدو مى بخشد و تاثيرى مختارانه را براى اوممكن مى سازد و به تعبير مولان «اختيارش اختيارت هست كرد.» از طرف ديگر، نفس اگر چه نسبت به بعضى افعالش فاعل بالآلة است كه تنهابه وساطت ابزار فعلش را تحقق مى بخشد (مانند فعل كارگر در ساختن كرسى) امانسبت به برخى افعال نفسانى اش، مانند خلق صورتها و تخيل متخيلات و مانند آن،فاعل بالعنايه است كه به مجرد تصور، به آنها وجود مى بخشد، بلكه نسبت به آنها«فاعل بالتجلى » است، زيرا نفس، مجرد است و هر مجردى، فعليات معلول خود رادر مرتبه ذاتش داراست، از اين رو خلاقيتش نياز به تصورى زايد ندارد (شبيه حق تعالى) بلكه همان واجديت ذاتى در مرتبه تجرد ذاتى براى خلاقيت او كافى است، همان گونه كه اراده و عزم و قصد زايد را هم لازم ندارد، پس مبدا اراده وتصميم، خود نفس است بلاواسطه و چنين فاعلى نياز به اراده زايد كه ميان نفس وآن امر ديگر (عزم و تصميم و اراده) واسطه شود، ندارد، بلكه چنين وساطتى امكان پذير نيست و نفس مانند همه فاعلهاى الهى اثر خود را در مرتبه ذاتش به گونه اى برتر و شريفتر داراست و نسبت به اراده نيز همين حال را دارد. (112)