مرغ بر بالا پران و سايه اش مى دود بر خاك پران سايه وش ابلهى صياد آن سايه شود مى دود چندان كه بى مايه شود در هواى غيب، مرغى مى پرد سايه او بر زمين مى گسترد جسم سايه سايه سايه دل است جسم كى اندر خور پايه دل است «مولانا» در آثار عرفا مكررا بدين مطلب اشاره شده كه ظهور موجودات به حسب اعيان ثابته واقع مى شود و تنوع آثار واحكام درعالم به حسب تنوع اعيان ثابته مى باشد، (1) و تصريح نموده اند كه ايجاد، چيزى نيست جز اقتران و انضمام وجود به اعيان ثابته كه مستلزم ظهور و احكام و آثار خاص (مانند اوليت و ظهور) يا عام(مانند امكان ذاتى) آنها مى باشد. (2) براى ورود به بحث نقش اعيان ثابته در تجلى وظهور ابتدا بايد ضمن بيان مقدمه اى تعريفى از اعيان ثابته ارائه دهيم و ويژگيهاى آنها را نيز برشماريم. در مورد «علم حق تعالى به مخلوقات قبل از خلقت »، مباحث مفصلى بين فرق كلامى فلسفى و عرفانى درگرفته است. غالب عرفا بخصوص در مكتب ابن عربى بر اين عقيده اند كه قبل از تحقق كثرت مظاهر، به وساطت فيض مقدس، حق متعال به ممكنات به عين علمش به ذات خويش هم در مرتبه احديت و هم در مرتبه واحديت عالم مى باشد، بدين صورت كه درمقام حديت به نحو «شهود مفصل در مجمل » و علم اجمالى در عين كشف تفصيلى (3) و در مقام واحديت، به نحو «شهود مفصل در مفصل » به موجودات و ممكنات جهان، عالم است و مصحح قول به چنين علم و ادراكى در مرتبه ذات حق را «اعيان ثابته » دانسته اند، چرا كه اين اعيانند كه مظاهر اسماى الهى و لوازم وصورتهاى صفات حق مى باشند كه در حضرت علمى بوده و در مرتبه واحديت نمودار شده اند و خداوند با علم ذاتى خويش به ذات خود به اسما وصفات ولوازم آنها نيز عالم است; پس به عبارتى مى توان گفت: مرتبه سابق همه اشيا در علم حق، عالم اعيان ثابته است، (4) در مكتب ابن عربى از اين مرتبه به مرتبه «شيئيت ثبوت » تعبير مى شود (ثبوت هر چيز در مرحله علم حق) در مقابل «شيئيت وجود»كه مرتبه ظهور عينى خارج از ذات حق است (5) و موجوديت شى ء فى نفسه و نزدخود. در شيئيت ثبوت، اشيا و اعيان تنها داراى ترتيب رتبى به تبع اسماى الهى عام و خاص و اخص الهى مى باشند، اما در شيئيت وجودى علاوه بر ترتيب رتبى به تبع اسما ، گاه به ترتيب ظهورى تدريجى در زمان نيز متصف مى شوند و بقاى هر ممكن در شيئيت ثبوت و ظهور آن در شيئيت وجود در هر لحظه به اراده الهى كه مرجع آنهاست بستگى دارد. اين اعيان خود حاصل فيض اقدسند (6) كه موجب ظهور آنها در حضرت علميه حق در مرتبه واحديت شده است (7) و همين اعيانند كه معين كننده استعداد ذاتى وظرفيتها و خصوصيات اساسى موجودات مى باشند، موجوداتى كه مظاهر آنهامحسوب مى گردند. ابن عربى درتوضيح اين مطلب، دو گونه خلق را از يكديگر تفكيك نموده است: 1. خلق تقدير: كه متقدم بر امر الهى بوده و خصوصيت هر ممكن و تعيين زمان ظهور عين او و نحوه ظهور او وابسته به آن است، اين خلق به واسطه علم ازلى حق بوده و نه تنها براعيان ممكنات، بلكه بر خصوصيات و حالات متنوع ونامتناهى آنها نيز تعلق مى گيرد و خلق آنها متناسب همين حالات است. 2. خلق ايجاد: كه وابسته به امر و همگام با آن است و بر طبق خلق تقدير واقع شده است (8) و اشيا را ظهور مى بخشد. اشيا در مرحله بعد به واسطه فيض مقدس بر طبق قالب اعيان به منصه ظهورخارجى مى رسند. (9) اين اعيان اعم از ماهيات وهويات در اصطلاح حكما مى باشند (10) و كليات (نظير جنس و نوع) و جزئيات (اشخاص و افراد عالم) تحت پوشش آنهامى باشند، چرا كه همگى در علم حق حضور دارند. اعيان ثابته داراى دو اعتبارند، چرا كه از جهتى صور و لوازم اسما مى باشند وبرخاسته از آنها، كه از اين جهت محتاج فياضند (فيض اقدس) و از اين رو منفعل مى باشند. و از جهتى ديگر، مجراى فيض به حقايق اعيان خارجيه مى باشند و حاكم بر وجود ممكنات و تعيين كننده خواص و استعدادهاى آنها، بنابراين بايد گفت:اعيان ثابته قابل محض نيستند، بلكه چنانچه قيصرى در شرح خود آورده از جهتى قابلند و محكوم و از جهتى فاعلند و حاكم (11) و به اين بيان، تضاد ظاهرى اقوال عرفادر موارد فعاليت يا انفعال اعيان ثابته برطرف مى شود. (12) شيخ صدرالدين قونوى نيز در نصوص، تذكر اين نكته را لازم دانسته كه اعيان ثابته از آن حيث كه مرايى و آينه هاى تجلى وجودى حق مى باشند اثرى در عالم ندارند، اما از آن حيث كه باعث ظهور تعدد، به حسب تعدد كمالات اسمايى كه در غيب آن تجلى كامن ونهان مى باشند، مؤثرند (13) و در واقع بازگشت اين امر نيز به اين مطلب است كه حق تعالى (اگر وصف تاثر بر او صدق كند) جز از خود متاثر نيست، البته بدين معنا كه درمرتبه اسما و صفات، برخى اسماى حق و نسب اسماييه او از بعضى ديگرتاثيرپذيرند (همان طور كه اسم حكيم، دو اسم قادر و مريد را محدود مى سازد وبرآن دو تاثير مى گذارد) اعيان ثابته نيز در واقع جز شؤون حق متعال نيستند، (14) به هرحال «رابطه اعيان ثابته با اسماى الهى » را بدين صورت مى توان بيان نمود: اعيان ثابته به اعتبار ظهور علمى، صورت اسماى حقند و به اعتبار بطون عينى، اسما و صفات حق. «ارتباط اعيان ثابته با موجودات خارجى » را نيز مى توان بدين نحو توضيح داد: اين اعيان داراى مظاهرى هستند كه از آن مظاهر، تعبير به «حقايق كونيه » وخارجيه مى نمايند; (15) اعيان ثابته را حروف عاليات، حروف اصلى، شؤونات ذاتيه وحقايق ممكنه نيز مى گويند. (16) نكته: از نتايجى كه از اين بحث مى توان گرفت، تعيين نحوه علم حق تعالى درمرتبه ذات و قبل از ايجاد خلق است، چرا كه بر خلاف مشائيان كه آن علم رابه نحووجود صور در علم بارى تعالى قبل از ايجاد دانسته اند و برخلاف اشراقيان كه تنهابه علم حضورى حق پس از خلقت قائل شده اند (به نحو فاعل بالرضا) عرفا به دونحوشهود مفصل در مجمل و شهود مفصل در مفصل در دو مرتبه احديت وواحديت به «علم حق به مخلوقات درمرتبه ذات » معتقد شدند. و اين همان قولى است كه بعدهاتوسط صدرالمتالهين با تمسك به قاعده بسيط الحقيقه تحت عنوان «علم اجمالى در عين كشف تفصيلى »، در حكمت متعاليه مطرح شد. در اين زمينه در روايت اهل بيت - عليهم السلام - چنين وارد شده: عن اميرالمؤمنين - عليه السلام - «و كل عالم فمن بعد جهل تعلم و الله لم يجهل و لم يتعلم،احاط بالاشياء علما قبل كونها فلم يزد بكونها علما علم بها قبل ان يكونها كعلمه بها بعدتكوينها (17) ; هر عالمى بعد از جهل كسب عمل نموده، در حالى كه خداى تعالى جاهل نبوده تا كسب علم كند، او قبل از تكوين اشيا بدانها احاطه علمى داشته، بنابر اين به واسطه تكوين اشيا در علمش زياده و فزونيى رخ نداده است ». گروهى از اهل معرفت ، «عالم اظله » (سايه ها) را كه در كلام ائمه - عليهم السلام - به عنوان مواطن اوليه آن ذوات مقدس نام برده شده، به عالم اعيان ثابته تعبير نموده اند، از جمله حديثى كه از مفضل، نقل شده كه از امام صادق عليه السلام پرسيد:شمادر عالم اظله چگونه بوديد (اقامت داشتيد)؟ در جواب فرمودند : اى مفضل، نزد پروردگارمان بوديم در حالى كه غير از مااحدى نبود; ما در سايه اى سبز رنگ بوديم كه حق را تسبيح و تقديس و تحليل وتمجيد مى كرديم، در آن حال، نه فرشته مقرب و نه صاحب روح غير از ما نبود تاآن كه خلقت اشيا پيش آمد و حق تعالى هر آنچه را كه خواست و به هر صورت كه اراده نمود - از ملائكه و غير ملائكه - خلق فرمود و سپس علم اين امر به مارسيد. (18) همچنين در احاديث اماميه چنين نقل شده كه : «و العلم متقدم على المشيه والمشية ثانيه و الاراده ثالثه و التقدير واقع على القضاء بالامضاء; (19) علم او بر مشيتش تقدم دارد و مشيت، در مرتبه دوم قرار داشته و در مرحله سوم، نوبت به اراده مى رسد و(سپس) تقدير حق بر قضاى او تعلق گرفته كه آن قضا در نهايت امضا شده است ».