تتمه - تجلی و ظهور در عرفان نظری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلی و ظهور در عرفان نظری - نسخه متنی

سعید رحیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تتمه

صدر المتالهين به تناسب مطالب اسفار، مباحثى نيز در مورد كيفيت و نحوه تجلى حق تعالى در عوالم متفاوت و مراتب مختلف ظهور، ارائه نموده است كه نمونه اى از كاربرد مبحث تجلى در ابحاث فلسفى است از اين جمله است مواردزير:

نحوه تجلى حق تعالى در:

1 - دنيا و آخرت (ج 9، ص 337).

2 - برعاشقان حق (ج 7، ص 161). 3- به صور اشيا (ج 2، ص 77).

4 - در عالم ميثاق (ج 9،ص 353).

5 - بر عقول خالص (ج 9، ص 346).

6 - بر نفس خود (ج 6، ص 301).

7 - بر اسما و صفات خود (ج 9، ص 48).

1) رساله كشف الغطاء (نسخه خطى كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، شماره 7410)، ص

72.

2) زوراء، ص

81 - 83 .

3) مطهرى، مقالات فلسفى، ج 3، ص

97 -

99.

4) مقصود از حكمت متعاليه متقدم، آن بخش از حكمت متعاليه است كه مبتنى بر تشكيك خاصى وجود مى باشد و منظور از حكمت متعاليه متاخر، نظرگاه نهايى اتخاذ شده از جانب صدر المتالهين،بخصوص در اواخر مباحث عليت، مبتنى بر پذيرش وحدت شخصى است; نظريه اى كه هنوز چندان به لوازم و فروعات وسيع وجود آن پرداخته نشده. استاد آية الله جوادى آملى، مدرس بزرگ اسفار،در دروس تمهيد و اسفار خويش بر توجه به اين دو بخش از حكمت صدرا و لوازم و پيامدهاى هركدام تاكيد بليغ دارند.

5) مقالات فلسفى، ج 3، ص

129. البته عارف به يك معنا به تجلى اول و ثانى معتقد است (چنان كه درفصل ششم خواهد آمد) اما يكى را معلول و اثر ديگرى نمى داند بلكه تجلى اول را شرط ظهور تجلى ثانى مى داند. اگرچه به يك تعبير تجلى اول و ثانى، خود يقيناتى از ظهور و تجلى يگانه حق (نفس رحمانى) مى باشند(رك: فصل ششم).

6) ممكن است ادعا شود كه دو مبناى ياد شده، مكمل يكديگر بوده و در كليت حكمت متعاليه صدراقابل درج است. نگارنده قصد ورود به اين بحث و رد يا اثبات آن را ندارد، بلكه مقصود، صرفا تنبه دادن به تحول مبنايى مذكور است.

7) اسفار، ج 2، تتمه مباحث علت و معلول (بقى خبايا فى زوايا)، ص 287 و

291.

8) اسفار، ج 2، ص

292.

9) همان، ص

293 -

298.

10) چنان كه رطب (ترى) بالذات آن است كه عين رطوبت باشد (مانند آب) نه آنچه كه داراى رطوبت باشد (مانند كاغذ مرطوب).

11) تقرير ديگر برهان بر مطلب فوق از راه مستقل و نامحدود بودن علت است، بدين صورت كه اگرعلت بى نهايت باشد، جا براى غير نمى گذارد; بيان مطلب اين است كه علت مستقل و لابشرط،مقسمى بوده و هيچ قيدى ندارد، چرا كه بسيط الحقيقه است و نا محدود و نا محدود هم خلاى را باقى نمى گذارد تا غير، مجال و فرصت رخ نمايى داشته باشد و در نتيجه در عالم بيش از يك وجود واحدبسيط نامتناهى، امكان و فرض تحقق ندارد; بنابراين، وجودى غير از واجب نداريم و غير او جلوه وجود اوست، مولانا با دقت و ظرافتى كه خاص اوست بدين برهان اشاره نموده است.

پيش بى حد هر چه محدود است لاست

كل شى ء غير وجه الله فناست

ما كه باشيم اى تو ما را جان جان

تا كه ما باشيم با تو درميان

ما عدمهاييم هستيها نما

تو وجود مطلق و فانى نما

12) نتيجه گيرى نهايى ايشان در اسفار چنين است : و ما وضعناه اولا بحسب النظر الجليل من ان فى الوجود، علة و معلولا ادى بنا اخيرا و هو نمط اخرى من جهة السلوك العلمى، الى ان المسمى بالعلة هوالاصل و المعلول شان من شئونه و طور من اطواره يعنى «اسفار، ج 2، ص

299 - 301».

13) اسفار، ج 2، ص

299 -

301. مرحوم صدرالمتاليهن در ادامه بحث به طرح و حل چند شبهه وارد برمبحث وحدت وجود و تجلى حق تعالى مى پردازند كه در مبحث شبهات تجلى، آنها را به ضميمه برخى شبهات ديگر، طرح و بررسى خواهيم نمود «رك: نيز اسفار، ج 1 ص 117 و 355».

14) اسفار، ج 2، ص

292. وى گويد: «و برهان هذا الاصل من جملة ما آتانيه ربى من الحكمة بحسب العناية الازلية و جعله قسطى من العلم بفيض فضله و جوده فحاولت به اكمال الفسلفة و تتميم الحكمة.»

15) مشاعر، ترجمه بديع الملك، ص

179.

16) همان، ص 180 و

181.

17) منقول از حاشيه شرح رساله مشاعر ملاصدرا، لاهيجى، ص

260.

18) از لوازم اين مرحله، ارجاع صور نوعيه به نحوه وجود خاص اشياست.

19) اين اضافه، خود طرف ساز است و متكى به تحقق دو طرف مستقل از يكديگر نيست.

20) يعنى معلول، وجودى كه به علت منسوب باشد نيست، بلكه وجود معلول، همان نفس نسبت به علت است.

21) بدين توضيح كه آنچه ملاك امكان ماسوى است، نه ماهيت اعتبارى آنهاست، بلكه عين فقر واحتياج بودن آنهاست به نحوى كه محال است ذات ممكن، بدون لحاظ فقر و وابستگى او به حقيقت تعقل شود، بلكه ممكن بدين لحاظ، ماهيت نخواهد داشت، چنان كه وجود حرفى ماهيت ندارد، چون لحاظ استقلالى بدان نارواست.

22) ابن عربى مى گويد: اما سر المنزل و المنازل فهو ظهور الحق فى صور كل ما سواه فلولا تجليه لكل شى ء ما ظهرت شيئية ذلك الشى ء ... فقوله (تعالى): «اذا اردناه » (فى الآية) هو التوجه الالهى لايجادذلك الشى ء «فتوحات، ج 3، ص 194».

23) اعراف (7)، آيه

143.

24) نهج البلاغه، خطبه

108.

25) شيخ صدوق، التوحيد، ص

45.

26) همان، ص

308.

27) نهج البلاغه، خطبه

147.

28) نور (24)، آيه

35.

29) براى بررسى و تحليل و اثبات اين قاعده رجوع شود به منابع ذيل: اسفار، ج 6، ص 57، 60، 111 و114; شرح اسفار، بخش يكم از ج ششم، ص 432، 435 و 453; اصول المعارف، ص 29; الهيات بالمعنى الاخص منظومه سبزوارى (طبع محقق)، ص 41 و 47; رسائل فلوطين (انئادها)، ج 1، ص 134; قواعد كلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج 1 (چاپ دوم)، ص

108.

30) براى بررسى و تحليل و اثبات اين قاعده و تفاوت آن با قاعده قبل، رجوع شود به: اسفار، ج 3، ص 338; شرح اسفار، بخش يكم از جلد ششم، ص 432; حكمة الاشراق (با شرح صدر المتالهين)، ص

307 - 308; شرح منظومه (الالهيات بالمعنى الاخص)، ص 20; قواعد كلى فلسفى در فلسفه اسلامى;ج 2 (چاپ دوم)، ص

353.

31) جهت تحقيق و بررسى بيشتر رجوع شود به مبحث امكان و وجوب از كتابهاى اسفار، ج 1، ص

218 -219; شرح اسفار، ص 262; شرح منظومه سبزوارى (طبع ناصرى)، ص 77 (فريده دوم);نهاية الحكمة، ص 48 و 65; تعليقة على نهاية الحكمه، تعليقه فصل اول و ششم از مرحله 4; نيز رك:التعليقات، ص

178.

32) رك: مصباح الانس، ص 45، الفصل التاسع فى ان الاثر لايكون لموجود من حيث وجوده، فنارى درشرح اين عبارت گويد: ان التاثير بحسب الاقتضاء و الوجود من حيث هو لا يقتضى خصوصية لانه اعم العام و ... لانه لو اثر فاما فى مثله او ضده و هما منتفيان (عن الوجود). در اين زمينه از تقريرات دروس مصباح الانس استاد حسن زاده آملى استفاده شده است.

33) اصولا اشاعره به عنوان متكلمانى كه رسالت خود را دفاع از اطلاق اراده و قدرت خداوند و توحيدافعالى و تنزيه او قرار دادند و هر چيزى را كه منافى با اين هدف مى پنداشتند نفى نمودند، از جمله نفى حسن و قبح عقلى، نفى تاثير مخلوقات، نفى صورت نوعيه، نفى ضرورت افعال الهى، نفى قاعده الواحد، نفى سنخيت، نفى استحاله ترجيح بلامرجح و قول به جواز اعاده معدوم.

34) رك: قاسم كاكايى، خدا محورى (اكازيوناليزم) در تفكر اسلامى و فلسفه مالبرانش، ص 246 و

267.

35) امام خمينى، تفسير سوره حمد، ص

101 -

111.


/ 121