8. اتحاد ظاهر و مظاهر - تجلی و ظهور در عرفان نظری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلی و ظهور در عرفان نظری - نسخه متنی

سعید رحیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

8. اتحاد ظاهر و مظاهر




  • و ما ذاك الا ان بدت بمظاهر
    فظنوا سواها و هى فيها تجلت



  • فظنوا سواها و هى فيها تجلت
    فظنوا سواها و هى فيها تجلت



«ابن فارض »

عرفا قاعده اى كلى در مورد ظهور مطرح مى كنند بدين مضمون كه «كل مظهرلامر ما لايمكن ان يكون ظاهرا من حيث كونه مظهرا» (59) هرگاه چيزى در چيزى نموده شود، ظاهر، غير از مظهر است; يعنى، ظاهر، ديگر و مظهر، ديگر است; (60) دليل اين امر نيز آن است كه آنچه از ظاهر در مظهر نموده مى شود، شبح و صورت است نه ذات و حقيقت (61) و به وجهى ديگر، از آنجا كه از طرفى ظاهر در تعين، تابع مظهراست و از طرف ديگر، مظهر در اصل ظهور، تابع ظاهر مى باشد، حال اگر مظهرى از آن جهت كه مظهر است، عين ظاهر باشد، تعين هر يك متوقف بر تعين ديگرى مى شود كه در اين صورت، دور محال لازم مى آيد همان طور كه اگر«مظهر» بذاته و مستقل از ظاهر شود، نيز لازمه اش آن مى بود كه دراصل وجود وظهور، مستغنى از غير باشد تا در ظهور نيز مستقل و بالذات باشد و اين خلاف اصل فوق الذكر است; همين طور اگر مظهر، بذاته ظاهر در شى ء ديگر باشد نيزقاعده فوق به همان بيان، خرق مى شود. (62)

اما عرفا براى قاعده مذكور، استثنايى را مطرح مى كنند و آن اينكه: الا وجودحق و هستى مطلق كه هر جا ظاهر است، عين مظاهر است و فرق ميان ايشان (حق و مظاهر) به اطلاق و تقيد است چه اينكه او در همه مظاهر، بذاته ظاهر است (63) وبه گفته ابن عربى در فتوحات: «فهو عين كل شى ء فى الظهور و ماهو عين الاشياء فى ذواتها سبحانه و تعالى بل هو هو و الاشياء الاشياء; (64) حق تعالى در مقام ظهور، عين هرشى ء است، نه اين كه در مقام ذات، عين اشيا باشد، چرا كه او برتر و والاتر از آن است، بلكه در مقام ذات، اوست و اشيا، اشيا مى باشند.»

قبل از اين كه به اثبات اين استثنا (يعنى اتحاد حق تعالى با مظاهر خويش)بپردازيم، لازم است تصويرى روشن از محل بحث داشته باشيم كه مستلزم ذكرمقدمه اى بدين شرح است:

چنان كه از بيانات سابق روشن شد، سخن از اتحاد در مقام مرتبه فعل است نه ذات و نه هويت مطلقه ويا مقام احديت و واحديت، چرا كه اينها نيز خود چهره اى از وحدت مطلقه حق و تعين اول ذاتند و وحدت مطلقه در صقع ذات ربوبى،مقابلى ندارد.

پس در واقع، بحث دراين است ك آنچه در خارج ظهور يافته، آيا عين فعل حق در پوشش اسم الظاهر است يا نه و آيا حق سبحانه از حيث ظهور، عين مظاهرخويش است يا نه؟ (65) پس از بيان مقدمه فوق به چگونگى اثبات اتحاد حق با مظاهرخود مى رسيم مرحوم سيد حيدر آملى در «نقدالنقود» پس از اثبات ضرورت ظهور حق مى فرمايد: و از آنجا كه غير او را وجودى در خارج نيست، پس او هم ظاهر است و هم مظهر، به حكم دو اسم ظاهر و باطن; (66) يعنى، با پذيرش دو مقدمه لزوم و فعليت ظهور و وحدت شخصى وجود در مى يابيم كه در واقع، ظهور او نيزخارج از وجود او نيست و به گفته جامى در تقرير برهان; زيرا كه ظاهر و مظهر اگرچه فى حد انفسهما به اعتبار اطلاق و تقيد مختلفند، اما به حسب ظهور متحدند، زيرا كه ظاهر در مرتبه مظهر، عين مظهر است و وى را بى مظهر در آن مرتبه، ظهورى نيست. (67) ابن فنارى اين مساله را چنين توضيح مى دهد كه: اگر چيزى كه ظاهر مى شود،بذاته و حقيقته، چنان ظاهر شود كه ظاهر و مظهر از وجهى نسبت به هم امتيازحاصل كنند و ازوجهى ديگر اتحاد، در اين صورت مى توان گفت، به واسطه وجه امتياز (مثل ذاتيت و حاليت) ذات، ظاهر است و حال، مظهر و آن دو از هم متمايزند، اما به واسطه وجه اتحاد (كه حال شى ء و صفتش عين ذات اوست) ظاهرو مظهر يگانه مى باشند. (68) بنا به اين بيان، اتحاد ظاهر و مظهر، اتحاد من وجه وتغايرى من وجه است; اتحاد از حيث وجودى و تغاير از حيث تحليل ذهن، چنان كه ذاتى يا عرض ذاتى شى ء به حسب تحليل، غير ذات است، اما به حسب وجود،عين آن; ظاهر نيز به حسب تعين و در نظر ناظر، غير ذات است و به حسب واقعيت جز مرتبه ظهور ذات، چيزى نيست. (69)

ابن فنارى سپس از طريق ديگرى مساله را مطرح نموده و مى گويد: مى توان همه را مظهر امر نامتعين اعتبار نمود: تحقيق اين مطلب، آن است كه احوال شيئى(كه ظهور مى نمايد) صورتهايى از نسبتها مى باشند كه نسبت به شى ء، عين ذاتش مى باشند و ذات او مفيد احديت بساطت جمعى احوالش مى باشد كه اين احديت وجمعيت احوال، مصحح ظهور اوست و احوال او مفيد تعين ذات او مى باشد.

پس مى توان ذاتى را كه به واسطه احوال خود متعين شده مظهر آنچه كه درغيب او متعين نشده، دانست، پس به ثبوت رسيد كه اين موجود (شى ء ظاهر) دراحوال وصفات خود، ظاهر است و براى غيب ذات، مظهر و در اينجا دورى لازم نمى آيد، زيرا چنين نيست كه خود، مظهر خود باشد تا توقف ظهورش بر تعين خود و بالعكس لازم آيد.

حال در مقام تطبيق اين كبراى كلى بر صغرى گوييم: آنچه كه ذكرشد، عيناقضيه حق تعالى است، چرا كه او «مظهر» است از حيث صفات و نسبش و «ظاهر»است از حيث ذات و عينش (يا غيبش); (70) خلاصه آن كه اشكالى نيست كه حق تعالى در مرتبه واحديت هم ظاهر باشد هم مظهر، چرا كه الله و احد از حيث صفات و نسبش كه در مرتبه واحديت به ظهور تفصيلى رسيده اند، مظهر احديت است و ازحيث ذات و غيب هويت، ظاهر است در كسوت مظاهر و اسما و صفات واحدى.پس اتحاد ظاهر و مظهر، بدون استلزام دور لازم، آيد، چرا كه جهات، متغايراست.

اين نظر اصولا صحيح مى نمايد كه:

«در عرفان ابن عربى گاهى ديده مى شود كه حق و خلق عين هم شناخته مى شود و گاهى غير هم آنجا كه عين هم شناخته مى شوند ... مقصود از حق، حق مخلوق به است و آنجا كه غير هم و متمايز از هم شناخته مى شوند، مقصود از حق،ذات احديت حق است كه متعالى و متنزه از خلق است.» (71)

و اين رباعى را مى توان در تاييد معناى مزبور از شيخ دانست (فص ادريسى فصوص الحكم):




  • فالحق خلق بهذا الوجه فاعتبروا
    جمع و فرق فان العين واحدة
    و هى الكثيرة لاتبقى و لا تذر



  • و ليس خلقا بهذا الوجه فادكروا
    و هى الكثيرة لاتبقى و لا تذر
    و هى الكثيرة لاتبقى و لا تذر



ابن عربى خود به اين تعدد معناى حق اشاره نموده مى گويد:

«بل الوجود كله حق و لكن من الحق ما يتصف بانه مخلوق و منه ما يوصف بانه غيرمخلوق ». (72)

صدر المتالهين نيز در اسفار اين نكته را متذكر مى شود كه:

ابن عربى و شاگردانش صدرالدين قونوى اغلب، وجود مطلق را به وجودمنبسط - كه ظل، هباء و عماء و مرتبه جمعى ناميده مى شود - اطلاق كرده اند واين باعث اشتباه و اختلاف ميان ابن عربى و علاءالدوله سمنانى شده است. (73)

وى در اسفار، اتحاد ظاهر و مظهر و تجلى و متجلى و متجلى له را در تجلى حق تعالى به عقل، مبرهن نموده است بدين قرار:

«فما به التجلى و المتجلى و المتجلى له كلها شى ء واحد و ليس هناك امران ذات العقل و تجلى الحق له اذيمتنع ان يصدر عنه تعالى بجهة واحدة صورتان صورة العقل و صورة التجلى و يستحيل ان يتكرر وجودان لشى ء واحد فثبت من ذلك ان وجود العقل بعينه عبارة عن تجليه تعالى بصورة ذاته عليه ...» (74)

تكمله: بحثى كه گذشت تا حدى نظير بحثى است كه در اتحاد يا عدم اتحاداسم و مسما روى داده است; توضيح آنكه نزاع مشهورى است كه آيا اسم حق،عين مسماست يا غيرآن؟

همان طور كه گذشت، اسم عبارت است از: تعين كمالى ذات و نه اين الفاظ كه تنها حاكى از آن كمالاتند، چرا كه اين الفاظ در واقع، اسم الاسمند. و گرنه نزاع دراين كه آيا اسم لفظى قراردادى، عين مسماى واقعى تكوينى است يا نه، معناى محصلى نخواهد داشت و ظاهرا كسى قائل به اتحاد بدين نحو نشده، بلكه مقصود ازنزاع مذكور آن است كه حقيقت خارجى كه از تعين خاصى تجلى نموده، آيا عين حقيقت محضه است يا غير آن; يعنى، آيا آن ذات همراه با تعين (بشرط شى ء)عين آن ذات مطلق (لا بشرط) است يا غير آن؟ در اين بحث نيز غالب محققان گفته اند: اسم عين مسماست از وجهى و غير مسماست از وجه ديگر (75) و سر اين مطلب نيز آن است كه اسما دو اعتبار دارند: 1- اعتبار كثرت كه به لحاظ تعينات خاصه اسما مى باشد; 2- اعتبار وحدت، چرا كه ذات مسما در همه، موجود واحدبسيط و احدى است. احكام اين دو اعتبار نيز متفاوت است، چنان كه اسما به اعتباراول محتاجند به فياضيت الهى (به فيض اقدس) و به اعتبار دوم، غير محتاج و عين ذات غنى واجب; بنابر اين، مساله عينيت اسما و صفات به لحاظ اعتبار وحدت است و غيريت آنها به لحاظ اعتبار تكثر و كثرت.

/ 121