هر تعينى، ظهورى خاص را مى طلبد چه اين كه بطور كلى هر گونه ظهورى متفرع بر تعين و تقيد مى باشد به اين معنا كه هرگونه تعينى كه براى وجود مطلق حاصل شود، اقتضاى ظهورى دارد، چرا كه از بين كمالات بى نهايت، ظهور چندين كمال به تنهايى، ترجيحى بلا مرجح است، چون اگر ظهور و اظهار، مصلحت است و مطابق حكمت الهى و اگر همه اسما و صفات الهى از سنخ كمالند و اگر حب به ذات و كمالات ذات، موجب ظهور است (چنان كه خواهد آمد) بنابراين همه اسماى حق و هر تعينى در ذات، اقتضاى ظهور خواهند داشت. (16) بنابر اين حتى اسم باطن نيز ظهور دارد (چنان كه در قيامت، همه بواطن ظهور خواهند نمود) بدين جهت است كه برخى عرفا حتى براى ا سم مستاثر حق تعالى نيز مظهر، قائل شده اند. (17) حضرت امام خمينى - قدس سره الشريف - پس ازبحثى در مورد وجه خاص و سر وجودى هر شى ء با حق تعالى مى فرمايد: «بل هو الرابط بين الاسماءالمستاثرة مع المظاهرالمستاثرة الخ; (18) بلكه همين وجه خاص است كه رابط بين اسماى مستاثر و مظاهر مختفى و مستاثر مى باشد» چرا كه اسماى مستاثره به عقيده مامظاهر مستاثره دارند (يعنى چنين نيست كه بدون مظهر باشند، لذا مظهر آنها نيزمانند خود آنها مخفى است) چرا كه اصلا اسمى بدون مظهر نخواهد بود، لذا بايدگفت: مظهر چنين اسمى مخفى و مستاثر در علم غيب حق تعالى است، پس عالم را حظ و بهره اى از واحديت است و بهره اى نيز از احديت (مقصود آن است كه مظهريت عمومى اسما و صفات در عالم، مربوط به مقام واحديت است ومظهريت اسم مستاثر كه مخفى است و سر اتصال وجودى هر موجود به حق تعالى،مربوط به مقام احديت) و حظ واحديت نزد كمل، معروف و مشهور است و حظ احديت و سر مستاثر نزد خداوند است. بحث ديگرى كه در اينجا مطرح است اين است كه: اصولا ظهور حق در مظاهر چه ضرورتى داشته و چه چيزى، توجيه گرآفرينش است. در كتب عرفا به دو نحو كه در واقع، يكى مكمل ديگرى است،بدين سؤال جواب داده شده: اول اين كه: حق تعالى به ذات خود، عالم است و ذات او ازلا و ابدا جامع كمالات ذاتيه مى باشد، بنابر اين به همه آنها نيز عالم است و ازجمله اين كمالات احاطه ذات حق به معلومات غير متناهيه و نيز علم به ط لب بعضى از معلومات (كه ممكنات ناميده مى شوند يعنى همان اعيان ممكن الظهور)نسبت به ظهور خارجى مى باشد كه اين طلب، مربوط به لسان حال آنهاست و چون ذات بارى تعالى قادر بر ظهور، بر طبق و به صورت اين معلومات مى باشد (و ازطرفى نيز بخل و امساك در او راه ندارد) به اين صور ظهور مى نمايد. (19) وجه ديگر(مساله حب) را در مبحث بعد و نيز مبحث نحوه فاعليت حق تعالى ذكر خواهيم نمود. نكته لازم به ذكر اين است كه بين تعين و تجلى غير از اقتضاى مزبور، روابطديگرى نيز وجود دارد كه بايد بدين مهم توجه داشت، چرا كه از طرفى نيز مى توان تجلى را مقتضى تعين دانست، زيرا بر اثر تجلى، موجود و مرتبه اى ظاهر مى شودكه داراى تعين شخصى و متشخص مى باشد و از طرف ديگر، تعين، صفت تجلى است و ظرف آن، چرا كه تخصص تجلى و اتصاف آن به همان تعين است، به همين جهت است كه برخى به عنوان مثال، تعين احديت را تجلى اول ناميده اند (باتمسك به قاعده اتحاد ظاهر و مظهر). حال، ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين معلومات غير متناهيه، خود به چه دليل در حضرت علمى حق ظهور نموده اند و در اينجاست كه عرفا قاعده موجبيت حب، نسبت به ظهور را مطرح مى كنند كه مبحث بعدى را تشكيل مى دهد.