4. تجلى ثانى
تجلى ثانى نيز چنان كه اجمالا بدان اشاره شد، به يك اعتبار بنا به گفته عبدالرزاق كاشانى در اصطلاحات، ظهورى است كه اعيان ثابته ممكنات به واسطه آن تحقق مى يابند (اعيان كه معلومات اول حق و شؤون ذات مى باشند) و حق تعالى به اين تجلى از حضرت احديت به واحديت با نسبتهاى اسمايى اش تنزل پيدا مى كند. (27) و به تعبير مصباح الانس تجلى دوم متضمن تمييز و تفصيل حقايق و مراتبى است كه مستهلك الحكم در حضرت تعين اول بودند. (28) البته اصطلاح ديگرى در مورد تجلى و ظهور ثانى وجود دارد كه عبارت باشداز ظهور در اعيان خارجى ممكنات، چنان كه جامى چنين آورده: «نخست كه تجلى كرد... و ثانيا منصبغ به احكام به آثار آن اعيان در عين ظاهر شد و موجودات عينى خارجى گشت.» (29) و صدر المتالهين نيز مى فرمايد: «ان للحق تجليا واحدا على الاشياء... و هذا الظهور على الاشياء هو بعينه ظهوره الثانوى على نفسه فى مرتبة الافعال... فلا محالة نشاء من هذا الظهور الثانوى الكثرة و التعددحسب تكثر الاسماء و الصفات.» (30) اين اختلاف تعبير را مى توان بدين جهت دانست كه اصطلاح ثانوى در كلام مرحوم صدر المتالهين و جامى به معناى «ما ليس باول » يعنى متاخر مى باشد نه لزوما به معناى دومين. يا اين كه مرام مرحوم كاشانى در اينجا اين است كه حق تعالى با تجلى اول خويش خود را بر خويشتن آشكار نموده و در مقام احديت به خود عالم شده(ظهور ذات بر ذات بالذات) و با تجلى ثانى خويش اسما و صفات و اعيان ثابته ممكنات و لوازم آن اسما و صفات را در حضرت علمى خود آشكار ساخته(ظهور ذات بر ذات بالاسماء والصفات). (31) حال از آنجا كه تجلى اول و ثانى بنا به برخى تعبيرات (نظير تعبير جامى وصدر المتالهين) منطبق با دو اصطلاح فيض اقدس و فيض مقدس در مصطلحات عرفا مى باشد، (32) تبيين اين دو مفهوم نيز ضرورى به نظر مى رسد. الف) فيض اقدس: تجلى ذاتى است كه موجب بروز و ظهور تفصيلى شؤونات ذاتيه حق تعالى و اسماى حسناى او در مقام واحديت گرديده و موجب پيدايش اعيان ثابته و استعدادات اشيا (كه از لوازم كمالات و صفات حق مى باشد) درحضرت علميه حق مى گردد و به اصطلاح موجب تنزل از احديت به واحديت است. اين فيض را از آن جهت كه از ماهيات و تقيدات و كثرات اسمايى و صفاتى منزه مى باشد اقدس ناميده اند، چرا كه موطن و منشا آن، مقام احديت است كه بشرط لا از جميع تعينات و اسما مى باشد. (33) ب) فيض مقدس: تجليى است كه موجب بروز و ظهور اعيان خارجيه اشيا برطبق استعدادات غير مجعوله و مقتضيات اعيان ثابته به حسب آنچه در حضرت علمى حق نمودار است، مى گردد و به اصطلاح موجب تنزل از واحديت به عوالم وجودى شهادى يعنى جبروت و مادون آن مى باشد. اين فيض گرچه از ماهيات و تعينات امكانى منزه است، اما از شائبه كثرات اسمايى و صفاتى معرا نيست، چرا كه منشا و خاستگاه آن واحديت است كه مجمع جميع اسما و صفات حق و شؤونات ذاتيه مى باشد. (34) مولانا در بيتى به خوبى به اين دو فيض اشاره مى نمايد:
آن يكى جودش گدا آرد پديد
وان دگر بخشد گدايان را مزيد
وان دگر بخشد گدايان را مزيد
وان دگر بخشد گدايان را مزيد