الحمدلله المتجلى لخلقه بخلقه و الظاهر لقلوبهم بحجته (6) اگر اهميت و ضرورت بحثهاى فلسفى و عرفانى را با توجه به نقش آن درنظام جهان بينى فلسفى يا عرفانى و نيز پيامدهاى آن بحث در جنبه هاى گوناگون بينش فيلسوف يا عارف و نيز ساير فوايد و آثار آن ارزيابى كنيم، در اين صورت،مبحث تجلى از هر نظر، واجد صلاحيت براى توجه و اهميت دادن به آن و دقت وتامل نمودن در باره آن مى باشد، علت اين توجه را مى توان در امور زير بيان كرد: اول يكى از اركان اساسى عرفان نظرى با تمسك به اين بحث، حل و تبيين مى گردد. ثاني پيامدهاى فلسفى و كلامى اين مبحث، چنان كه در خلال اين رساله روشن مى شود، بسيار جدى و نظير قاعده اصالت وجود و وحدت تشكيكى آن بوده و همان نقش بنيان برانداز و بنيان گذارى بناى معرفتى و جهان شناختى عرفانى را دارد. ثالث با كمك اين بحث، فهم و درك بخشى از آيات و روايات آسان مى گردد. ابتدا در مورد تبيين نظريه تجلى در عرفان به بحث مى پردازيم: اساسا عرفان به عنوان روش شناخت حقيقت به دو رشته تقسيم مى شود:1. عرفان نظرى; 2. عرفان عملى. عرفان نظرى، علم يا مجموعه اى از انديشه هاى عرفانى است كه موضوع آن،اسم، صفت و فعل حق تعالى است، به عبارت ديگر، ذات به انضمام تعينى ازتعينات; در توضيح اين قسم، استاد شهيد مطهرى چنين آورده اند: «عرفان در اين بخش، خود مانند فلسفه الهى است كه در مقام تفسير وتوضيح هستى است و همچنان كه فلسفه الهى براى خود، موضوع، مبادى ومسائل معرفى مى كند، عرفان نيز موضوع و مسائل و مبادى معرفى مى نمايد،ولى فلسفه در استدلالهاى خود، تنها به مبادى و اصول عقلى تكيه مى كند،درحالى كه عرفان، مبادى و اصول را يا به اصطلاح كشفى را مايه استدلال قرارمى دهد و آن گاه آنها را با زبان عقلى توضيح مى دهد. استدلالهاى عقلى فلسفى، مانند مطالبى است كه به زبانى نوشته شده باشد و با همان زبان اصلى مطالعه شود، ولى استدلالهاى عرفانى مانند مطالبى است كه از زبان ديگرترجمه شده باشد; يعنى، عارف لااقل به ادعاى خودش آنچه را كه با ديده دل وبا تمام وجود خود شهود كرده است با زبان عقل توضيح مى دهد.» (7) عرفان عملى، طى مراحل كمالات انسانى بر طبق برنامه اى خاص براى نيل به قرب الهى و مقام فنا و توحيد است. مباحث اصلى عرفان نظرى را مى توان در دوبخش اصلى خلاصه كرد: الف) توحيد چيست؟ ب) موحد كيست؟ در بخش اول،مساله وحدت وجود و توحيد وجودى (علاوه بر توحيد ذاتى، صفاتى، افعالى)مورد بحث قرار مى گيرد و در بخش دوم، مبحث انسان كامل و ويژگيهاى او. بخش اول عرفان نظرى، دو مبحث مهم در بردارد: 1) اثبات وحدت وجود2) توجيه كثرت. با توجه به آنچه خواهد آمد، مطلب اول به لحاظ عقلى، نقلى وشهودى براى عرفا دست يافتنى تر از مطلب اول مى باشد، اما توجيه كثرت (پس ازاثبات وحدت وجود) مانند يك تناقض نما (پارادوكس) جلوه مى كند. اصولاتوضيح صحيح مساله علت و معلول به نحوى كه با همه مبانى فلسفى سازگار بوده وتمام فروعات و نتايج را بتواند به نحو منطقى توجيه نمايد، بسيار مشكل است و به گفته صدر المتالهين رحمه الله: «مساله علت و معلول به جهت پيچيدگى و عمق فراوانش براى اغلب مردم به صورت معضلى درآمده، چرا كه معلولها جز حجابهايى بر علتها نيستندو در همين حجابها آن كه هلاك شدنى است، هلاك گرديده است و امر چنان است كه علما نيز در آن متحيرند و از ايشان، برخى اثبات سبب مى كنند وبرخى نفى آن; به همين جهت گفته شده كه مردم در اين مساله يا حيرت زده اند و يا جاهل و موحد حقيقى توحيدش منافاتى با رؤيت اسباب ندارد.» (8) و از همين روى تلاشهاى متعددى براى توجيه وقوع كثرت در عالم رخ داده و هر طايفه اى به سبب ذوق خاص خود، سعى در توفيق بين اين دو مطلب نموده اند. ارائه «تجلى » به عنوان نحوه رابطه بين حق و خلق از جانب عرفا درجهت تبيين اين مساله مهم بوده (9) و موضوع اين رساله نيز تفحصى در مبادى،مسائل و بيان قواعد مبحث تجلى و ظهور و ارائه نظام مظهريت عالم در بينش عرفانى و بررسى برخى پيامدهاى فلسفى - كلامى اين نظريه است.