قبل از پرداختن به ادله ايشان مى بايست توضيح بيشترى در مورد ويژگيهاى وجود منبسط و تفاوتهايى كه با عقل در اصطلاح فلاسفه دارد ارائه دهيم، بدين صورت كه: الف) عموم و انبساط در وجود منبسط، نه به نحو عموم مفهومى و صدق برمصاديق كثيره است و نه به نحو حلول و يا تخلل و امثال آن، بلكه سعه وجودى واحاطه سريانى است كه نحوه اين سريان را اهل معرفت و نيز عارفان به نفس وكيفيت سريان آن در قوا و جوارح در مى يابند. ب) وجود منبسط در نظرگاه عرفانى، مظهر اول است (55) و به عبارتى دقيقتر،ظهور اول و نه معلول اول در حالى كه حكما عقل را راس سلسله على و معلولى پس از واجب تعالى، مى دانند. پ) حكما گويند: ابتدا عقل اول بلاواسطه صادر مى شود، سپس نوبت به عقول ديگر مى رسد تا به جهان طبيعت برسيم در حالى كه عرفا گويند: آنچه اولا (و درضمن آخرا) صادر مى شود وجود منبسط است كه واحد به وحدت حقه ظليه است كه مقطع اعلايش عالم عقول است و وسطش عالم مثال و در انتها عالم طبيعت قراردارد. (56) ت) نحوه هستى وجود منبسط به صورت نسبى يا نسبت معقوله (به اصطلاح عرفا) و وجود حرفى و رابط (به تعبير حكمت متعاليه) و اضافه اشراقيه است. (57) بايد بين «حقيقت وجود» با «وجود اضافى » (وجود منبسط) تفاوت گذاشت،چرا كه اين وجود اضافى، حقيقت وجود نيست، بلكه فعل اوست و بروز كثرت درآن نيز قادح در وحدت حقيقت وجود نيست، بلكه موجودى است كه به اشيااضافه شده و در اين اضافه و تجلى و ظهور است كه تكثير به وجود مى آيد، پس وحدت ذات در مراتب ظهور تنزل نموده و صرف نظر از اين ظهور و تجلى هيچ گونه كثرتى نيست و هر گونه تكثر، حاصل اضافه وجود منبسط ، به مظاهراشياست. ث) وحدت وجود منبسط، وحدت حقه ظليه است نه وحدت اضافى و عددى;به عبارت ديگر، وحدتى است كه كثرت را تحت پوشش خود دارد نه وحدتى كه در مقابل آن است، چرا كه اين وحدت مساوق وجود است (نظير وحدت حق تعالى) كه همه تعينات و مظاهر را در خود به نحو جمع بين اجمال و تفصيل واجد است، (58) به خلاف وحدت عقل كه وحدتش وحدتى عددى است. (خصوصادر نزد مشائيان). ج) نحوه تقدم و اوليت و اولويت وجود منبسط بر ديگر مظاهر نيز اوليتى نفسى است كه آن را دومى و متاخرى در كار نيست، چرا كه همه مظاهر به ظهوروجود منبسط ظاهر مى شوند (البته هريك به حسب مرتبه و ظرفيت خود و برطبق ترتيب و مظهريت اسماى الهى مى باشند) به خلاف تقدم عقل بر ساير موجودات كه تقدم اضافى و نسبى است.