همان طور كه عالم، ظل اسماى الهى و تجلى حق مى باشد و همان طور كه روح هر فرد جلوه اى از روح الهى است، بدن انسان نيز (اعم از بدن مادى و مثالى او) درواقع، تجلى اى از تجليات روح او محسوب مى گردد; اين امر در بدن مثالى وبرزخى انسان نمايانتر است بنابراين گر چه نسخ و تناسخ باطل و بى پشتوانه است،اما نسخ (ملكى و ملكوتى) ممكن و واقع است; (337) همچنين مساله ظهورات ملائكه و كاملان از افراد انسان در اماكن مختلف و در صورتهاى گوناگون و نيز مساله خلق به همت و وصول به مقام كن و مساله تجسم اعمال و تناسخ ملكوتى و تمثل فرشتگان، با عنايت و توجه دقيق به مبحث تجلى و كيفيت ظهور ظاهر در مظاهرخود واضح مى شود. (338) قيصرى در اين مورد كلامى روشنگر دارد: «... ان الروح من حيث جوهره و تجرده ... مغائر للبدن متعلق به تعلق التدبير ... و من حيث ان البدن صورته و مظهره و مظهر كمالاته ... فهو محتاج اليه غير منفك عنه بل سار فيه لا سريان الحلول و الاتحاد ... و من علم كيفية ظهور الحق فى الاشياء و ان الاشياء من اى وجه عينه و من اى وجه غيره، يعلم كيفية ظهور الروح فى البدن ». (339)