4. موجبيت حب نسبت به ظهور
گرچه هر تعينى، شرط لازم براى ظهور مى باشد، اما چنين نيست كه مجردتعين ذات و تقيد وجود مطلق به تنهايى شرط كافى براى ظهور باشد، بلكه متمم آن، حب حق تعالى به ذات و كمالات اسمايى است كه با ذات او ملازمند و درعرفان، اصولا علت آفرينش جهان نه سود بردن خالق اوست نه بهره رساندن به مخلوق، بلكه سبب اصلى آفرينش، حب حق تعالى به كمال است; يعنى، همان طور كه خود كمالات، كمالند، حب و عشق به آنها نيز كمال است وتنفر از آنهانقص; و حق تعالى كه كمال مطلق و مطلق كمال است، به ذات خود كه عين تمام صفات كماليه اش مى باشد نيز عشق و محبت دارد (20) ، چنان كه در حديث، وارد شده:«ان الله جميل و يحب الجمال; خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد». بارى تعالى درمرتبه قبل از خلق به ذات بسيط خود و تمام كمالات و اسماى نهفته (مستجن)در ذات، علم دارد، لكن از آنجا كه حب شى ء مستلزم حب آثار آن نيز مى باشد(من احب شيئا احب آثاره) حق تعالى نيز دوست دارد، جمال خود را هم در آينه ذات و هم در آينه اسما و صفات و هم در آينه فعل خود ببيند، از اين رو هم درآينه اسما و صفات و اعيان ثابته در مقام واحديت ظهور نمود و هم در آينه فعل خويش; (21) به گفته ابن عربى حب، اصل سبب وجود عالم است و استماع (شنيدن خطاب كن) سبب كون و تحققش و به واسطه اين حب، تنفيس(رفع كرب و اندوه اسماى الهى در طلب پيدايش مظهر) حاصل شده و نفس رحمانى است كه عالم راظاهر مى سازد او در جاى ديگر آورده: عالم مطابق با اسماى الهى آفريده شده و بدين مى ماند كه او باطن بود و به واسطه عالم ظاهر شد، پس ذات خويش را با اسم ظاهر شناخت چنان كه فرمود: «فاحببت ان اعرف; پس دوست داشتم كه شناخته شوم » (حديث قدسى مشهور) و خبر صحيح در صحيح مسلم وارد شده كه: «ان الله جميل و يحب الجمال; خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.» و چون جز اوجميلى نبود تا خودش را درآينه غير ببيند، پس عالم را بر صورت جمال خويش خلق نمود و بدان نظر كرد، پس آن را دوست داشت و درنتيجه خداوند، عالم را جز بر صورت خويش خلق ننمود، پس كل عالم زيباست و اوزيبايى را دوست دارد. (22)
در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد