نكته اى كه در مبحث توحيد افعالى (به لحاظمقام شناخت شناسى) مطرح است آن است، كه از طرفى تفاوتى عميق بين تعبير عرفا از عالم و افعالى كه در آن رخ مى دهد و تعبير ديگران وجود دارد كه اين را عرفا خود، اعتماد بر حس يا عقل خام و غفلت از بطن عالم دانسته اند و به قول مولوى مردم به سادگى و بى درنگ ازتقارن هر دو امرى به تاثير و عليت بين آن دو حكم مى كنند: مشت بر اعمى زند يك جلف مست كور پندارد لگد زن اشتر است زآنكه آن دم بانگ اشتر مى شنيد كور را آيينه گوش آمد نه ديد و از طرف ديگر نيز مى بينيم آنچه كه عرفا خود در اين مورد ارائه مى دهند، به حسب مقامات و مراتبشان بسيار متفاوت بوده است; (38) اين مطلب را چنين بيان كرده اند كه: هر شخص، حق متعال و عالم و رابطه بين آن دو را به آن نحو تجلى اسمايى يا افعالى كه خداوند بر او ظهور نموده مى بيند و تفسير مى كند و براى هرفرد، همان تعبير، قطعى و واقعى است; به عبارت ديگر، همگى وجهى به واقع دارند: «لكل وجهة هو موليها» كه به تعبير دقيقى مى توان آن را چنين تفسير نمود كه هر فردى وجهى به سوى حق دارد كه با همان وجه با خداوند رو به رو مى شود (وطبعا به تبع همان وجه تفسير و تعبير مى كند).