نكته
در اينجا توجه به دو نكته مهم است: 1. كسى به كنه حق و واقع چنان كه هست دسترسى ندارد، چرا كه حقيقى ترين درك و عاليترين درجه شناخت، ادراك حق تعالى است، نسبت به ذات خود، كه كسى را در آن مرتبه، طمعى براى ادراك نيست. و از آنجا كه اين قاعده در فلسفه و عرفان به ثبوت رسيده كه (28) : «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» به اين معنا كه شناخت معلول و مظهر جز با شناسايى علت وظاهر ولو به نحو اجمالى ممكن نخواهد بود (هم در ناحيه علم حضورى و هم درناحيه علم حصولى); پس ميزان صحت شناخت جهان، بستگى تام به مقدارآشنايى فرد از حق تعالى دارد. برخى محققان در توضيح قاعده مزبور چنين آورده اند: «توجه به اين مقدمات نيز مى تواند ما را در فهم صحيح اين قاعده كمك كند: (29) الف) در دار تحقق، وجود، اصيل است نه ماهيت. ب) وجود و معلول مقتوم به علت است، بلكه با نظر دقيق، معلول شانى از شؤون علت و پرتوى از اشعه اوست. پ) وجود ممكن نسبت به حق تعالى ربط محض و فقر صرف است، مانندمعانى حرفيه نسبت به معانى اسميه. ت) ظهور هر شى ء اعم از اين كه ذهنى باشد ياخارجى در ظهور علت، منطوى است و ظهور شى ء هرگز نمى تواند باخود شى ء،مباين يا از وى جدا باشد واين، همان لزوم سنخيت بين علت و معلول است; بنابراين مقدمات، علم در مرحله اول به وجود علت، تعلق مى گيرد و در مرتبه دوم به وجود معلول، چنان كه سيدالموحدين على - عليه السلام - در جمله معروف خودفرموده است: «مارايت شيئا الا و رايت الله قبله.»
موحد را كه وحدت در شهود است
نخستين نظره بر نور وجود است
نخستين نظره بر نور وجود است
نخستين نظره بر نور وجود است
اين تسفسط نيست تقليب خداست
مى نمايد كه حقيقتها كجاست
مى نمايد كه حقيقتها كجاست
مى نمايد كه حقيقتها كجاست
سوفسطايى كه از خرد بى خبر است
آرى عالم همه خيال است ولى
پيوسته حقيقتى در او جلوه گر است
گويد عالم خيالى اندر گذر است
پيوسته حقيقتى در او جلوه گر است
پيوسته حقيقتى در او جلوه گر است