استعمال اصطلاح تجلى و ظهور بنابه نقل صدرا از شيخ الرئيس در لسان حكماى مشاء نيز سابقه داشته است، از جمله عبارت زير از شيخ كه بيانى دلنشين از همين مبحث اخير و نحوه فاعليت حق را در بر دارد: «قال الشيخ الرئيس فى بعض رسائله : الخير الاول بذاته ظاهر متجل لجميع الموجودات ولو كان ذلك فى ذاته تاثيرا لغيره وجب ان يكون فى ذاته المتعاليه قبول تاثير الغير و ذلك خلف بل ذاته بذاته متجل و لاجل قصور بعض الذوات عن قبول تجليه محتجب ،فبالحقيقة لاحجاب الا فى المحجوبين و الحجاب هو القصور و الضعف و النقص و ليس تجليه الاحقيقة ذاته (لان تجليه ظهوره و ظهور الشى ء ليس مباينا عنه والالم يكن ظهور ذلك الشى ء، حاشيه سبزوارى). (79) »
ج) مبادى تصديقى بحث
1) وحدت وجود (تصوير و دليل بحث)
«و لولاى لم يوجد وجود و لم يكن شهود و لم تعهد عهود بذمة فلا حى الا عن حياتى حياته و طوع مرادى كل نفس مريدة » «ابن فارض » مبحث وحدت وجود چه از لحاظ تصورى چه از جنبه تصديقى و اثباتى،بحثى مفصل مى طلبد و خود، محتاج رساله اى منفرد مى باشد، اما اين توضيح، لازم به ذكر است كه آنچه در اين رساله از تفاسير و تعابير مختلف وحدت وجود، مورداعتماد قرار گرفته، همان است كه در آثار صدرالدين قونوى و ديگر اتباع محى الدين ابن عربى و نيز توسط صدر المتالهين در آثار اخير ايشان، مورد بحث و تشريح قرار گرفته است; براى ايضاح اين تصوير، ابتدا مختصرا به انواع مذاهب و عقايد در مورد وجود اشاره مى شود و سپس به تعبير مورد نظر، از حيث تصورى و دليل مورد اعتماد، از حيث تصديقى اشاره مى گردد. البته قول به وحدت وجود و قول به تجلى و ظهور، ملازم يكديگرند و به وجهى مرتبه استدلال آن دو نيز يكى است; يعنى، با اثبات هر يك ، ديگرى نيزاثبات مى شود، چنان كه علامه دوانى پس از اثبات اين كه معاليل، شؤون وظهورات علل مى باشند و معلول، امر اعتبارى محض است ، وحدت شخصى وجودرا استنتاج نموده است (80) و چنان كه خواهيم ديد، برخى عرفا بالعكس از وحدت شخصى وجود، مساله تجلى را استنتاج نموده اند.