در فصل هفتم به پيامدهاى فلسفى و كلامى و تحولاتى كه مبحث تجلى وظهور اسماى الهى در برخى مباحث مهم اين دو علم در عرصه هاى خاص خويش ايجاد مى نمايد اشاره شد: 1. اگر عالم، يك تجلى الهى بيش نيست و اگر كثرات از وجود بى بهره اند،طبعا از تاثير و فعل مگر در قالب ظهور فعاليت الهى نيز بى بهره اند، نظريه تجلى اين تعبير از «توحيد افعالى » را بهترين ضامن و شارح است. 2. بنابر مبانى سابق، نحوه فاعليت الهى همانا «فاعليت بالتجلى » مبتنى بر حب و علم سابق مى باشد. 3. علاوه بر رشته و نظام عليت و سببيت كه مقارن با وساطت وسايل است.رشته اى از حكومت اسم اعظم و اسم مستاثر حق متعال با عنوان «وجه خاص » برهمه مظاهر حاكميت دارد كه اعمال حاكميت اسم عدل و حكيم و نيز بدا به عهده همين وجه است. 4. از رهگذر مظهريت اسماى حق، مساله «جبر و اختيار» چنين حل مى شودكه برخى پديده ها همچون انسانها مظهر اسم مختار حقند و اختيارشان نيز تجلى همان اختيار مطلق است. 5. «خلق جديد و تجدد امثال » از رهگذر مبحث تجلى به معناى جلوه نمايى نامكرر و دايمى خداوند است كه در هر لحظه اى داراى شانى است و تمامى عالم دمادم به دست قدرت او از كتم عدم به عرصه ظهور مى رسد. 6. جريان «عدل الهى » در نظام عالم به معناى حكومت اسم عدل و حكيم برمظاهر اسماست 7. «نبوت و رسالت » نيز از انبا و اعلام آثار و موقعيتهاى اسما توسط اسم حاكم(اسم اعظم) گرفته تا انبا مظهر عليم و خبير (نبى) بر ديگر مظاهر گسترش دارد و«اعجاز» عبارت است از: تجلى حاكميت اسم اعظم بر اسامى ديگر. 8. «امامت و خلافت » نيز از خلافت مظهر اتم حق (مظهر اسم هوالولى) برسراسر كيهان تا امامت تشريعى، همه حكايت از سريان ولايت الهى در نواحى مختلف عالم دارد. 9. «معاد» نيز قطع تجليات بارى تعالى نيست، بلكه تجلى اوست به اسم قهار،چنان كه پيدايش عالم به اسم مبدى بوده است. 10. و بالاخره به افقهاى ديگر بحث، همچون «كلام حق »، «حدوث و قدم »،«ربط حادث به قديم »، «بدا»، «حيات و حب سارى » و رابطه «روح و بدن » اجمالااشاره گرديد.