خلاصه و مرور فصل چهارم - تجلی و ظهور در عرفان نظری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلی و ظهور در عرفان نظری - نسخه متنی

سعید رحیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خلاصه و مرور فصل چهارم

در اين فصل، ارتباط تنگاتنگ نظريه تجلى و ظهور با «نظام اسماى الهى » كه در واقع، توجيه كننده خلقت عالم و بينش رفاست بررسى شد، ديديم عالم با همه تنوعات و نظامها و رنگها و تلائمها يا ناگواريها، نقصها و كمالها و آنچه خير و شرمى ناميم، همه عرصه جلوه نمايى اسما و صفات حق است و شناخت واقعى هرپديده در پرتو شناخت «اسم » و مصدر آن پديده و «صفتى » كه مبدا آن است،ميسر مى باشد.

بنابراين عارف است كه «نظام احسن » را شهود مى كند، چرا كه دستگاه خلقت را سايه و نمايشى از نظام اسماى الهى يافته و مگر مى شود كاملتر و احسن ازاسماءالله را تصور نمود؟! اين اسمايند كه با «تعاون » يا «تقابل » و «تناكح » و«تنازع » خود، پديده ها و پيدايش يا انعدام ، علم يا جهل و هدايت يا اضلال و... راتعيين نموده و به واسطه تحقق حاكميت اسم اعظم با مقارنت حكمت الهى، هريك در جاى خود ظهور مى يابند.

در اين زمينه به تقسيم بندى مظاهر به حسب اسماى الهى اشاره نموده و«حضرات خمس » را بر شمرديم و به «تجليات عروجى » حق كه تجليات معرفت شناسانه عارفند و باعث معرفت و ترقى روحى گرديده و باعث اتصال و تطابق وهماهنگى درون عارف با بيرون او و انطباق باطن عالم با باطن او مى گردند اشاره نموديم.

1) فتوحات، ج 2 (چاپ جديد)، ص

229.

2) الانسان الكامل، ج 1، ص

25.

3) همان، ج 1، ص

33.

4) حتى پس از تعين ذات به تعين اول، چهار تعين، موجب تحقق چهار اسم براى بارى تعالى مى شود كه برخى عرفا آنها را مفاتيح غيب ناميده اند، بدين ترتيب كه: ظهور، موجب تحقق اسم ظاهر (عالم)مى شود و اظهار، موجب تحقق اسم مظهر (نور) و وجود، باعث تعين به اسم واجد (وجود) و حضورحق، باعث تحقق اسم حاضر (شاهد) «رك: فرغانى، مشارق الدرارى، مقدمه ».

5) رك: فيض كاشانى، اصول المعارف، ص

69.

6) ابن عربى، المسائل، ص

12.

7) فتوحات، ج 4 (چاپ قديم)، ص 231 -

232.

8) چرا كه شى ء، تنها به اعيان وجودى متكثر مى شود، حال آن كه اين اسما جز نسب و اضافاتى كه بعضى از بعضى ديگر متمايزند، نمى باشند، همان طور كه يك شى ء واحد را به لحاظها و نسبتها واضافات مختلف مى توان به شرق يا غرب يا شمال يا جنوب منتسب كرد و يا از يك شخص مى توان به تعابير مختلفى از ضماير تعبير نمود «فتوحات، ج 2 (چاپ قديم)، ص 278».

9) فتوحات، ج 4، ص

294.

10) همان، ج 1، ص

163.

11) فصوص الحكم مع شرح غراب، ص 105 - 107، به نقل از فتوحات.

12) مبناى اين مطلب، قاعده اى است كه ابن عربى به تبعيت از ابوالقاسم بن قسى آن را چنين تعبير نموده:«كل اسم الهى تسمى بجميع الاسماء و ينعت بها; هر اسم الهى به تمامى اسما موسوم و متصف است »و دليل بر اين مطلب آن است كه تمام اسماى الهى دلالت بر ذات دارند، هر اسمى هم بر معنيى اضافه كه سياق آن اسم و مقصود از آن است، دلالت دارد، پس از آن جهت كه برذات دلالت مى كند، جميع اسماى الهى را حائز است (چرا كه همه مساوى باذاتند و ذات، عين همه) اما از آن حيث كه بر معناى منفرد و خاص به خود دلالت دارد، نظير ربوبيت ياخلق يا ... از ساير اسما تمايز پيدا مى كند و غيرآنهاست. رك: فصوص عفيفى، ص 71; فتوحات، ج 1 (چاپ قديم)، ص 101; مشارق الدرارى،ص 55; تعليقه بر فصوص، ص 19 ،20 ، 67; مصباح الهداية، ص 34; شرح دعاى سحر، ص

29.

13) شرح فصوص غراب، ص 105 - 107 (و نيز اعجازالبيان، ص 364 و 365). ابن عربى همين اسم الهى خاص را مصحح قول به وجه خاص و ارتباط هر موجود با حق تعالى كه منحصر به او و مجراى فيض اوست، مى داند.

جيلى در فصولى از كتاب خود (الانسان الكامل) اسما و صفات الهى را به حسب تجليات وجودى(نزولى) و شهودى (صعودى) آنها مورد بررسى قرار داده و اثر هر يك از در عالم آفرينش و نيز درنفس عارف، مشخص نموده است، از جمله رك: الانسان الكامل، ج 1، ص 49، نقش صفت ربوبيت در عالم و دو نوع تجلى معنوى و صورى آن; نيز رك: همان، ج 1، ص 73 - 88، نقش صفت حيات ومظاهر آن در خلق و درجات مختلف خلق از حيث اتصاف به حيات و نيز صفت علم و اراده و نقش آن دو در عالم و نيز مظاهر نه گانه اراده در عالم (ميل، ولع، صبابه، شغف، هوى، عزم، حب و ود وعشق) و نيز قدرت و كلام و سمع و بصر و اثر آنها در ظهور عالم.

14) ديوان ابن فارض، مشارق الدرارى، ص 631; نيز رك: حافظيات، ص

132.

15) فتوحات، ج 12 (چاپ جديد)، ص 462، و ج 1 (چاپ قديم)، ص 99 و

100.

16) شرح فصوص قيصرى، ص

350.

17) مرحوم علامه طباطبايى مى فرمايند: شواهد قرآنى بر اين مطلب فراوان است، چرا كه با تدبر دركتاب الهى مى بينيم كه خداوند در آيات توحيد، اسماى خاص و جزئى پديده ها را با اسما عام و كلى تعليل مى نمايد، چنان كه در سوره رعد و حديد و آيات فراوانى مشاهده مى كنيم كه توضيح خلق وقيوميت حق تعالى و ساير اسماى افاضه، همچنين بيان مراحل عود بشر مثل مرگ و برزخ و حشر و...همه با اسمايى مناسب كه در مفهوم، با وقايع ذكر شده مناسب مى باشند ذكر مى شود. ايشان سپس مبحث علم الاسما را به عنوان يكى از مختصات قرآن كريم ذكر مى نمايند «رك: رسائل توحيدى،ص 104».

18) نقدالنقود، ص 708; ايقاظ النائمين، ص 5 و

6.

19) استيفاى بحث نظام احسن را در دو اثر زير مى توان پى گيرى كرد: بدائع الحكم، ص 183، 274 و مقاله نظام احسن در كتاب مبدا و معاد استاد جوادى آملى.

20) شرح فصوص، محمود غراب، ص 303; نيز رك: المسائل، ص

20.

21) التوحيد، ص

79.

22) صافات (37)، 159 -

160.

23) رك: علامه دوانى، نقد نيازى، شرح بيت پير ما گفت ... ص 253 -

275.

24) سجده (32)،

1.

25) بدائع الحكم، ص

243.

26) البته اين موكلان نيز از حيث موكل بودن، خود مظاهرى به نحو ملائكه يا انواع ديگر موجودات دارندكه آنها نيز در نشئه مظاهر، تمكن از ابراز خاصيت اين اسم را دارند، چنان كه اسامى عليم و مدبر ومحصى، مظاهرى از ملائكه دارند كه اعوان ميكائيل - عليه السلام - (مظهر اسم رازق) مى باشند كه آنهاسدنه و موكلان او هستند يا مثلا اعوان اسم مميت در عالم اسما مظاهرى دارند كه در عالم، موكلان موت و خدمه عزرائيل عليه السلام هستند. (نكته مذكور مستفاد از تذكار حجة الاسلام عابدى شاهرودى است).

27) در اين تركيب، اسمايى كه جنبه فاعلى دارند ناكحند و اسمايى كه جنبه قابلى دارند، منكوحند (اين قسم شامل اعيان ثابته نيز مى شود) و از اين تركيب، امرى پديد مى آيد كه به آن، مولود اسمايى نام نهاده اند; جميع ماسوى الله با همين قانون به وجود مى آيد، البته علت اصلى مواليد اسماييه، خود ذات است و ناكح و منكوح، شرايط اعداد مى باشند.

28) مبحث نكاح وجودى و اقسام نكاح «فصوص شرح قيصرى »، ص 477 ، 480».

29) وى مى افزايد : اين چهار نام از حيث احتياج خلق بدانها نظير عناصر اربعه اند و در پى آنها، اسماى چهارگانه، يعنى دو اسم «مدبر و مفصل » و سپس دو اسم «جواد و مقسط » قرار دارند كه از اين دو اسم اخير، جهان غيب و شهادت و سراى دنياى آخرت پديد آمده اند. «رك: دايرة المعارف اسلامى، ج 4،ص 252; فتوحات، ج 3، ص 441; انشاء الدوائر، ص 32».

30) جامى نقش اين اسما را در تحقق عالم، چنين بيان مى كند:

1. حى: موجب حضور است با بايستگى ايجاد و شعور به مصلحت و تدبير كلى.

2. عالم : مفصل آن تدبير است.

3. مريد: مخصص و مرتب ايشان است در ظهور در مرتبه يا مراتبى.

4. قائل : مباشر امر، ايجاد است به معناى كلمه «كن ».

5. قادر: ممد اوست و مؤثر به اين قول.

6. جواد : معين و معطى حصص وجودى است به هر حقيقتى.

7.مقسط: مثبت و معين محل و مرتبه اى كه آن موجود در وى ظاهر خواهد شد (نقد النصوص، ص 37).توضيح اين مطلب آن كه: اسم «حى » منشا تحقق و حضور ممكنات (اعيان ثابته) در علم حق وحضرت علميه او و نيز منشا علم او به وجود مصلحت كلى در خلق مى گردد و اسم «عالم » آن مصلحت كلى را به حسب نظام علمى ربانى (كه حاصل ترتيب اعيان ثابته در حضرت علمى حق است)مشخص مى كند و اسم «مريد» آن اعيان را به جهت ظهور در جهان عينى و وجود خارجى مشخص مى نمايد (الشى ء مالم يتشخص لم يوجد) و اسم «قائل » باعث تحقق اعيان در خارج با كلمه «كن »وجودى مى باشد و اسم «قادر» باعث تاثير اين قول در عالم مى گردد و اسم «جواد» به هر مظهرى حصه هاى وجودى اعطا مى نمايد و بالاخره اسم «مقسط » به حسب استحقاق و رتبه هر موجودى درخلقت، محل و مرتبه آن را معين مى كند.

31) اقتباس از فتوحات، (چاپ قديم)، ج 1، ص

323. شيخ در انشاء الدوائر به نحو ديگرى اين جريان راترسيم نموده است.

32) دراينجا لازم به ذكر است كه: همان طور كه در بحث وحدت ديديم، وحدت دو نوع است: وحدتى كه مقابل كثرت است و وحدتى كه شامل كثرت نيز مى شود; همچنين بطون و اسم باطن نيز دو جنبه دارد:باطنى كه مقابل ظاهر است (باطن مطلق) كه اين باطن، راهى به ظهور ندارد و باطنى كه با ظهور،سازگار است و خود، مظهرى مى طلبد (باطن مضاف); اسم باطن از جهت اول هرگز ظهور نخواهدداشت (چنان كه خواهد آمد) اما از جهت اول، مظهر دارد. «رك: فصوص (شرح قيصرى)، ص 18 و19».

33) فصوص (شرح قيصرى)، ص 16 و

67.

34) مقدمه شرح قيصرى، ص 18 و

19.

35) ايشان ائمه سبعه اسما را چنين ذكر نموده:

1. حى;

2. عالم;

3. مريد;

4. قائل;

5. قادر;

6. جواد;

7.مقسط.

36) رك: مشارق الدرارى، ص 29 و

30.

37) رك: صدر المتالهين، شرح اصول كافى، ج 3، ص 236 ، 250; اصول كافى با شرح مازندرانى; حاشيه علامه شعرانى ذيل همان باب.

38) تقريرات تمهيد و فصوص، استاد جوادى آملى.

39) فصوص الحكم (ابوالعلاء عفيفى)، ص

144.

40) تعبير مزبور مستفاد از آيه 69 از سوره ص است: «ما كان لى من علم بالملا الاعلى اذ يختصمون ».

41) فصوص (شرح قيصرى)، ص 334; فصوص (شرح كاشانى)، ص

222.

42) بحارالانوار، ج 85، ص 236 و ج 95، ص 401 و ج 98، ص 244; مسند ابن حنبل، ج 1، ص 291;«رك: معجم كنوز اهل السنه، ج 1، ص 11».

43) رك: فصوص (شرح خوارزمى)، ص 156 - 157; و نيز رك: فصوص (شرح قيصرى)، ص

84.

44) ممكن دو فرد دارد:

1. مظهر اسم ظاهر;

2. مظهر اسم باطن و از حيث تلائمش با ظاهر اما ممتنع، يك فرد دارد: مظهر اسم باطن از آن حيث كه متضاد ظاهر است. «رك: فصوص (شرح قيصرى)، ص 14 -15».

45) رك: تعليقه امام خمينى - قدس سره - بر فصوص، ص 26; استاد آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى،ص

369.

46) الانسان الكامل، ج 1، ص

151.

47) رك: تمهيد القواعد، ص

256.

48) امام خمينى (قدس سره الشريف) در تفسير سوره حمد خودپس از تقسيم بندى بالا آيه شريفه آخرسوره حشر را ذكر نموده واين احتمال را مطرح نموده اند كه آنها را به ترتيب ناظر به تجلى ذاتى وتجلى صفاتى و تجلى صفاتى و تجلى افعالى بدانيم ... سپس مى فرمايد: سه جور جلوه است: جلوه ذات براى ذات و جلوه در مقام اسما و جلوه در مقام ظهور (فعل) «رك: تفسير سوره حمد امام خمينى رحمه الله،ص 86».

49) فصوص (شرح قيصرى)، ص 23; تعليقه شرح فصوص، ص 19 و 20; مصباح الهدايه، ص

34.

50) مقدمه كتاب جمال و جلال، ص

3.

51) ديوان ابن فارض، ص

86.

52) فصوص الحكم (ابوالعلاء عفيفى)، ص 120 و 121; فصوص (شرح قيصرى)، ص 175،

276.

53) ابن عربى در فتوحات در اهميت اسم «الظاهر» چنين آورده : آنچه در قالب احوال - مقامات ومعانى ، ظاهر و يا متجسد مى گردد... و هر چه از تغيرات و انقلابات و تحولات در صورتهاى حقى وخلقى كه در عالم است ، همه از احكام اسم «الظاهر» است كه غايت و منتهاى علم علماء بالله است(فتوحات، ج 3، ص 440).

54) ابن عربى گويد : مفاد اين قاعده آن است كه قلب، به حسب صورتى كه حق در آن تجلى يافته، سعه ياضيق مى يابد و اين عكس قاعده اى است كه طايفه (عرفا) برآنند (كه حق به اندازه استعداد بنده ،تجلى مى نمايد) به علاوه بنده نيز بر خدا به اندازه صورتى كه حق در آن بروى تجلى نموده ، ظاهرمى شود. توضيح اين مطلب، آن است كه همان طور كه در مرحله فيض اقدس، حق تعالى، اعيان ثابته(و مخصوصا عين قلب) را با يك تجلى خاص ساخته، سپس با تجلى ديگر بر آن ظهور مى نمايد و درمثل، ابتدا آينه مى سازد، سپس در آينه ساخته شده مى تابد (نه اين كه قبل از تجلى، آينه اى بوده باشد)همچنين در ترقيات و تحقق درجات، لحظه به لحظه براى قلوب نيز چنين است و خلاصه آن كه : هم آينه (قلب) حكمى دارد و هم صورت (تجلى حق) و هر دورا بر هم اثرى معين مى باشد (در اين مورد در مبحث قواعد تجلى و در بحث آتى با تفصيل بيشترى به بحث پرداخته ايم). «رك: فصوص الحكم، ص 120; فصوص (شرح قيصرى) ص 275».

55) اشعة اللمعات، ص 16 و

17.

56) فتوحات، ج 1، ص 289 و ج 2، ص 198 و ج 4، ص 211; فصوص الحكم (عفيفى)، ص 90 و

113.

57) يوسف (12)، آيه

106.

58) اسراء (17)، آيه

23.

59) فتوحات، ج 1، ص 49; نيز رك: شواهدالربوبية، ص 143 ،

144.

60) مقدمه فتوحات، ج 1، ص

223. ماخذ حديث عبارت است از: صحيح بخارى، ج 9، ص 156; صحيح مسلم، كتاب الايمان، ص

299.

61) فتوحات، ج 3، ص

132.

62) فصوص (شرح قيصرى)، ص

15.

63) برگرفته از الانسان الكامل، ج 1، ص 89 -

93.

64) همان، ص

90.

65) حضرت در عرفان مساوى با مظهر است، يعنى چيزى كه محل حضور و ظهور حق و جمال وكمال اوست، زيرا عارفان موجودات جهان را جلوه گاه حق دانسته و از اين رو همه اشيا حضرتند كه محل حضور شؤونات و تجليات خداوندند و از اين رو حضرات لايتناهى مى باشند (فرهنگ اصطلاحات ص 319). كاشانى در پنج شدن حضرات گويد: مجلى همان مظهر است كه اين مراتب در آن ظهورنموده اند، در حالى كه ذات احدى مجلاى هيچ چيز نيست، چرا كه به هيچ وجه اعتبار تعدد در آن نيست. جامى نيز گويد: گاه باشد كه تعين اول و ثانى را مرتبه واحده اعتبار كنند و مراتب كليه رامنحصر در پنج مرتبه دانند و آن را حضرات خمس خوانند. وى سپس وجوهى را به عنوان وجه حصرمراتب در پنج مرتبه ذكر كرده است «نقد النصوص، ص 30».

66) قونوى در مطالع الايمان ، ماسوى الله را به سه قسم : مجرد محض، جسمانى محض، واسطه ميان آن دو تقسيم نموده و عالم نخست را با تمامى انواعش (شامل ارواح و ملائكه) ملكوت خوانده وعالم دوم را عالم ملك و عالم سوم مثال، اشباح و برزخ (واسطه ارواح و اجساد) ناميده است. «رك:جاويدان خرد، سال 4، شماره 1، ص 67».

67) در نزد عارف، ماهيت عقل و نفس يكسان است و تفاوتشان، تنها در تعلق و عدم تعلق به ابدان مى باشد و عرفا اين امر را عارضى دانسته اند كه دخلى به ذات و حقيقت آنها ندارد، بنابراين مقصود ازمرتبه چهارم، كه برخى به نفوس عالمه اصطلاح نموده اند، همان عالم خيال منفصل و مثال است، نه نفوس ناطقه. «رك: قيصرى، رسائل، ص 16».

68) مستفاد از مشارق الدرارى، ص 39; مقدمه شرح فصوص، ص 27 و 36; نقد النصوص، ص 30 و 32; مصباح الانس، ص 102; و نيز اصطلاحات كاشانى.

69) به گفته ابن تركه، دو مرتبه نخست را مراتب متعينه به «تعين جلايى » گويند كه عبارت است از:مقتضى كمال ذاتى حق كه احكام اطلاق ذات بر احكام تعينات اسمايى و ظهور اعتبارى آنها غالب آمده و سه مرتبه بعد را مراتب متعينه به «تعين استجلايى » مى نامند كه در آنها كمالات اسمايى وظهور اعتبارى آنها بر احكام اطلاق ذات وجود حقيقى آن غالب شده به نحوى كه آنچه در دو مرتبه اول ظاهر بوده، در اين مراتب نهان شده و بالعكس «رك: تمهيد القواعد، ص 144».

70) جامى، نقد الفصوص، ص 30 -

31.

71) مقدمه شرح فصوص، ص

27.

72) تمهيد القواعد، ص

144.

73) الانسان الكامل، ج 1، ص 42، 43 و

72.

74) همان، ص 22، 96 و

97.

75) همان، ص 72 و

98.

76) همان، ص

44.

77) از جمله رك: شرح منازل السائرين تلمسانى ص 510 در باب مكاشفه و نيز ص 516 - 513 در باب شهود. كاشانى نيز در اصطلاحات خود گويد: التجلى ما يظهر للقلوب من انوار الغيوب (تجلى انوارغيبى است كه بر قلوب آشكار مى شود) «اصطلاحات، ص 155».

78) رجوع شود به مصباح الانس، ص

16.

79) الانسان الكامل، ج 1، ص

59.

80) فكل قلب تجلت فيه الحضرة الالهية، من حيث هى ياقوت احمر، الذى هو التجلى الذاتى فذلك هوقلب المشاهد المكمل العالم الذى لا احد فوقه من التجليات و دونه تجلى الصفات و دونهما تجلى الافعال «فتوحات، ج 2(چاپ جديد)، ص 84».

81) الانسان الكامل، ج 1، ص

63.

82) همان، ج 1، ص

59.

83) الانسان الكامل، ج 1، ص

59.

84) براى تفصيل و توضيح بيشتر در مورد تجليات عروجيه رجوع شود به مرصاد العباد رازى، فصل 17،ص 298; مصباح الهدايه كاشانى، ص 130; نقدالفصوص، ص 115 و 111; گلشن راز، ص 151;تفسير حمد امام خمينى - قدس سره - ص 86; نيز اصطلاحات الصوفيه كاشانى; تعريفات جرجانى;فصوص (شرح غراب)، ص 189; فتوحات، ج 1، ص 91 و 154، ذيل مواد الصعق - اللوامع - اللوائح -الطوالع - سرالتجليات.

85) الانسان الكامل، ج 1، ص 56 -

58.

86) همان، ص

58.

87) همان، ص 60 -

62.

88) نقد النصوص، ص 116; نيز رك: بدائع الحكم، ص

56.

89) به بيان جرجانى در تعريفات: آنچه كه مبداش ذات است، بدون اعتبار صفتى از صفات با آن.

90) نقد النصوص، ص

114.

91) جلال الدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى، ص 828 و

829.

92) التوحيد، ص

115.

93) در مورد مناسبت تجليات اسمايى حق تعالى و ارتباط آنها با لطايف سبعه انسانى رك: ترجمه رساله قلب المنقلب، سعدالدين حمويه; مجله معارف، دوره پنجم، شماره

2.

94) فتوحات، ج 4، ص 109 -

110.

95) مستفاد از كتاب حافظيات، ص

115.









/ 121