انسان كامل از ديد جيلى: - تجلی و ظهور در عرفان نظری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجلی و ظهور در عرفان نظری - نسخه متنی

سعید رحیمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسان كامل از ديد جيلى:

عبدالكريم جيلى در كتاب خود «الانسان الكامل » چنين آورده است :

گرچه افراد نوع انسانى هر كدام نسخه اى از ديگرى مى باشندكه كمالات يكديگر را دارا هستند و جز به حسب عوارض با يكديگر تفاوتى ندارند... لكن در برخى از ايشان ، همه اشيا به نحو بالقوه موجود است و در برخى به نحو بالفعل كه ايشان كمل از انبيا و اوليايند كه خود در كمال متفاوتند، برخى كاملند و برخى اكمل، اما هيچ كدام به آن تعينى كه حضرت محمد(ص) متعين شدند تعين نيافتند... (120) و آن حقيقت از آغاز هستى تا ابد يك وجود مى باشد، كه در لباسها واشكالى تنوع پيدا نموده كه به اعتبار آن تعينات، اسامى گوناگون پيدا مى كند، اسم اصلى اين حقيقت، محمد و كنيه آن، ابوالقاسم و صفت آن، عبدالله و لقب شريفش، شمس الدين، سپس ايشان به حسب لباسها و ظهورات مختلف به اسامى ديگر نامبردار شده اند ... انسان كامل مقابل همه حقايق وجودى است و به حسب لطافتش در قبال حقايق علوى است و به حسب درجه ادنايش با حقايق سفلى مسانخ است. (121)

... در حديث فرمود : «خلق الله آدم على صورته; خداوند آدم را بر صورت خويش آفريد». چون همان طور كه خداوند (به اعتبار اسم جامع الله) متعال حى،عليم، قادر، مريد، سميع، بصير و متكلم است انسان نيز متصف بدين صفات است و هويت او در قبال ويت حق است و هر صفت و اسمى از اسماى حق با صفتى از آن انسان، در تناظر است. (122)

انسان كامل است كه استحقاق اتصاف بالاصاله و بالفعل جميع اسماى ذاتيه وصفات به حكم اقتضاى ذاتى خويش داراست، نظير آينه اى كه شخص به نحوكامل، خود را در آن مى بيند است (نسبت به حق تعالى) ... انسان كامل همه امورمتكثر را در ذات خود مى بيند، چه اين كه همه موجودات از عالى و سافل از اوصادر و منتشى شده اند، از اين رو قدرت بر تصرف در همه اشيا بدون كمك به آلات و وسايل را داراست. (123)

انسان كامل را سه برزخ است، برزخ اول را «بدايت » گويند كه تحقق به اسما وصفات است; برزخ دوم را «توسط » گويند كه مرز بين رقيقه هاى انسانى ياحقيقتهاى رحمانى است كه با استيفاى اين مشهد بر همه مكتومات و غيوب اطلاع حاصل مى كند; برزخ سوم، معرفت تنوع حكمتهاى امور است كه به توسط آن،عادات و رسوم انسان، در طى سيطره ملكوت قدرت براى فرد رفع مى شوند كه باتمكن در اين مقام، او در «مقام ختام » جاى مى گيرد. (124)

حافظ نيز صفات اولياى خدا را بدين سان ترسيم مى كند:




  • يار مردان خداباش كه در كشتى نوح
    بر در ميكده، رندان قلندر باشند
    خشت زير سرو بر تارك هفت اخترپاى
    دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهى



  • هست خاكى كه به آبى نخرد طوفان را
    كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهى
    دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهى
    دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهى



وى مى گويد از اوليا كسانى هستند كه پس از وصول و وصال، به سوى خلق بازگشت داده مى شوند: (125)




  • عارفى كو كه كند فهم زبان سوسن
    تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد



  • تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد
    تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد



/ 121