شـيـعـه داراى يـك گـرايـش فـقـهى نيست , بلكه از گذشته اى دور نوعى انشعاب فقهى ميان آنـان حـاصـل شده و به دو گروه اخبارى و اصولى تقسيم شده اند كه هر كدام داراى شيوه خاص خوداست .يـكـى از اصـول اخباريين آن است كه امامان معصومند و على (ع ) وصى پيامبر(ص ) است وپيامبر ظاهر و باطن شريعت را به او سپرده و او نيز آن را به امامان پس از خود رسانده است .بـنـابـرايـن , از ديـدگـاه ايـن گـروه گـفـتـه امام به منزله نصى است كه از شارع رسيده , و از طـريـق اجـتـهـاد و راى نـتوان به احكام رسيد, بلكه تنها راه رسيدن به آن امام معصوم است .اين گـروه تنها به روايات محدثين خود و به كتب كلينى , صدوق و طوسى استناد مى كنند .اين كتب كـه هـمـپـايـه صـحـاح اهـل سنت است عبارتند از: كافى , از محمدبن يعقوب بن اسحاق كلينى , ازپـيـشـوايـان شـيـعـه امـامـيـه , كه مشتمل بر 16099 حديث مى باشد و همه از طريق اهل بيت رسـيـده است , من لايحضره الفقيه , از ابوجعفر محمدبن على بن حسين بن موسى بن بابويه , و دو كتاب التهذيب و الاستبصار از محمدبن حسن طوسى .اخـباريين بر اين عقيده اند كه بايد به اخبار و روايات موجود در اين كتب بسنده كرد, زيرا همه آنها قطعى است و يا دست كم در وثاقت بدان پايه رسيده كه اطمينان بخش مى باشد, و به همين دليل همه آنها حجت است .امـا شـيـوه اصـولـيـين آن است كه به احاديث كتب اربعه اعتماد و استناد نكنند, مگر پس از نقد وبـررسـى يكايك آنها و رسيدگى به آنها از نظر دلالت و سند, زيرا بيشتر اين احاديث از نظرسند غـيـر قـطـعى و داراى مراتبى متفاوت است مانند صحيح , حسن , موثوق [موثق ], ضعيف ومرسل , بديهى است كه احاديثى اين چنين ظنى است نه قطعى .از آنـچـه گفتيم چنين نتيجه گرفته مى شود كه شيوه اخباريين در دو مساله اساسى و جوهرى باشيوه اصوليين متفاوت است :الـف ـ اخـبـاريـيـن هـمـه آنـچـه را در كتب اربعه است بدون هيچ بررسى و تنقيحى مى پذيرند, امااصوليين بر اين عقيده اند كه مى بايست احاديث قابل استناد و عمل را از احاديث غيرقابل استناد و عمل باز شناخت , زيرا اولا: حديث ضعيف مردود است و بنابراين , بايد در حكم كردن به حرمت و حليت احتياط كرد, ثانيا: اصل اباحه و برائت است مگر آن كه دليل , از قبيل طلب يا نهى , بر تكليف اقامه شود.ب ـ اخـبـاريين از ائمه تقليد مى كنند و به اجتهاد نمى پردازند, و در صورتى هم كه روايتى نيابند تـوقـف مـى گـزيـنند, زيرا از ديدگاه آنان آنچه در احاديث آمده كامل و در بردارنده احكام همه چـيزهايى است كه بشر بدانها نياز دارد, و به همين دليل نيازى نيست كه با اجتهادخود چيزى به اين احاديث بيفزاييم .در برابر, اصوليين به ضرورت اجتهاد و كافى نبودن احاديث عقيده دارند.البته هر دو گروه بر اين اتفاق نظر دارند كه چون امامت وصايت پيامبر مى باشد آنچه از امامان ـ به طور عام ـ و از امام صادق و باقر ـ به طور خاص ـ رسيده حجت است قرآن را تفسيرمى كند, عموم آن را تخصيص مى زند و مطلق آن را مقيد مى كند. ((98)) در كـنـار هـمـه اينها, فقه امامى از قرن سوم هجرى رو به تحول و ديگرگونى نهاد, چه اين فقه , به دليل استمرار اجتهاد در آن , فقهى انعطاف پذير, پويا و متحرك است .زيد (80 ـ122 ه . ق )
شخصيت زيد
او زيدبن على (زين العابدين ) بن حسين بن على بن ابى طالب , بنيانگذار مذهب زيدى است .او در خـانـه نـبـوت و از پـدر و مـادرى بـزرگـوار و والاتـبـار و از خاندانى به دنيا آمد كه پرچم علم شريعت , و تقوا و صلاح و درستى را بر دوش داشت .او دانـشـهاى خود رااز پدر خود و از برادرش باقر(ع ) و از عبداللّه بن حسين و بسيارى از تابعين فرا گـرفـت و چـون بـزرگ شد در طلب علم روانه گشت و با واصل بن عطاء برخورد كرد ومذهب مـعـتزله را با او بر رسيد .در دوران خلافت هشام بن عبدالملك در كوفه با او بيعت خلافت بستند.در آن زمـان امـيـر كوفه حجاج بن يوسف ثقفى بود كه به جنگ زيد و يارانش رفت .در نتيجه اين جنگ زيد به شهادت رسيد و شبانه دفن شد.فقه زيدى تنها همان فقه زيد نيست , بلكه آميخته اى از فقه او و فقه شاگردانش و بزرگانى ازاهل بـيت , چون رسى , هادى , و ناصر كه بعدها آمده اند و به اين مذهب انتساب دارند شيوه مستقلى در فـقـه و اسـتـنـبـاط نداشت و به همين سبب شيوه اى كه در پيش گرفت از روش شيوه پيشوايان مـعاصرش همچون ابوحنيفه , ابن ابى ليلا و ديگر پيشوايان فقه و حديث كه در مدينه ياعراق به سر مى بردند دور نبود.
منابع استنباط در فقه زيدى .
فقيهان زيدى كه به تدوين اصول فقه مذهب خود پرداخته اند اين منابع را به عنوان منابع استنباط احـكام فقهى خود نام مى برند: كتاب , سنت , اجماع ـ كه از ديدگاه آنان داراى هفت مرتبه است و بالاترين آنها اجماع سلف و خلف و فقدان مورد مخالف با آن اجماع است پايين ترينش اجماع و اتفاق خـود فقهاى زيديه ـ , استحسان , مصالح مرسله , و عقل , چه اين كه مى گويند: آنچه را عقل حسن بـداند مطلوب است و آنچه را قبيح بداند منهى .بدين سان , منابع استنباط فقه زيدى اجمالا پنج و تفصيلا هفت منبع است ((99)) .
ويژگى عمومى فقه زيدى
فقه زيدى داراى اين ويژگيها است :الـف ـ زيـدبـن على فقه خود را بر حديث و راى بنا كرد و در حديث تنها به روايات اهل بيت بسنده نكرد, بلكه روايات صحابه را هم پذيرفت .ب ـ فـقـيـهـان ايـن مـذهـب ـ بـرخـلاف فـقيهان ديگرمذاهب ـ آنچه را در ديگر مذاهب فقهى وجـودداشـت و بـا مـنـطـق و اصـول مـذهـب آنان يا با كليات اصولى كه فقهاى مسلمانان مقرر داشته اندهماهنگ و همسو بود پذيرفتند, و همين امر در توسعه اين مذهب نقش بسزايى داشت .ج ـ فـقيهان زيدى به اصل باز بودن باب اجتهاد و پيش رفتن با رخدادها و ارائه راه حلهاى مناسب براى آنها به نحوى كه با روح شريعت همخوانى كند, پايبندى نشان دادند.د ـ هـنـگـامـى كـه پـيـشـوايان اهل بيت از فشار و ستم خاندان عباسى يا فاطمى به هر سو آواره شـدنـداصـول مـذهـب زيـدى را با خود بردند و در آن اجتهاد كردند و در هر جا سكونت گزيده بـودنـدآداب و رسـوم و عـادات آن جا را هم در نظر گرفتند و بدين ترتيب فقهى گسترده براى اين مذهب فراهم گشت .نـام آورتـريـن فـقـيـهان مذهب زيدى پس از زيد عبارتند از: هاشم بن ابراهيم رسى , ((100)) نوه اوالـهـادى يـحـيـى بـن حـسـيـن بـن قـاسـم , ((101)) حـسـن بـن عـلـى , ((102)) و احـمدبن يحيى مرتضى ((103)) .داوود ظاهرى (202 ـ270 ه .)