3 ـ جاودانگى شريعت و روح كلى آن - خاستگاه های اختلاف در فقه مذاهب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاستگاه های اختلاف در فقه مذاهب - نسخه متنی

مصطفی ابراهیم الزلمی؛ ترجمه: حسین صابری؛ ویرایش: حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 ـ جاودانگى شريعت و روح كلى آن

آيين اسلام براى هر زمان و هر مكان شايسته و مفيد است و اين نيز از كمال نعمت خداوند بربشر و نـيز از مظاهر حكمت اوست كه پس از گذشتن انديشه بشرى از دوران آغازين و آماده شدن براى گذر از مراحل تكامل در زندگى خود, اسلام پايان بخش همه اديان و آيينها باشد وبراى هميشه با بـنـيـانى استوار, نظامى كامل و دامنه دار, و سيمايى آراسته واهدافى بلند برجاى ماند و عادلانه و بـدور از هر گونه افراط و تفريط همه نيازهاى فردفرد انسانها و يا گروههاى انسانى را برآورد و با انـعـطـاف و شـايستگى براى هر زمان و هر مكان راههاى رسيدن به نيكى رابنماياند و به سعادت دوسـراى فـراخـوانـد و همراه با كاروان تمدن بشرى پيش رود, مشروط برآن كه اهداف اين آيين بدرستى فهميده , و مصالحى كه احكام اين دين براى آنها وضع شده است به دقت درك شود.

4 ـ محدود بودن نصوص و نامحدود بودن رخدادها

شـهـرسـتـانـى , آن جـا كـه بـه بـيـان ضـرورت اجـتهاد و تحول بخشيدن به فقه اسلامى در هر عصرى مى پردازد, مى گويد: مـا بـه قـطـع و يـقـيـن مـى دانـيـم رخـدادهـا و وقـايـع و مـسـائلى كه در عبادات و همچنين تـصـرفـات [معاملات ] پيش مى آيد قابل شمارش و محدود شدن نيست .

همچنين به قطع و يقين مى دانيم براى هر حادثه اى نصى نيامده است , و چنين چيزى را تصور هم نمى توان كرد.

در چـنـيـن شـرايـطى اگـر بـپـذيـريـم كه نصوص متناهى و وقايع نامتناهى اند و آنچه متناهى اسـت نـمـى تواند همه آنچه را نامتناهى است در خود جاى دهد و مشخص كند, اين نيز به قطع و يـقـيـن دانـسـتـه خواهد شد كه اجتهاد و قياس واجب است تا در نتيجه , در برابر هر يك حادثه يا يك مساله يك اجتهاد باشد. ((1162))

به رسمت شناخته شدن اجتهاد از سوى پيامبر اكرم

پـيـامـبـر اكـرم خـود در بـرخـى از مـسـائل دنـيـوى دسـت به كار اجتهاد شد, براى نمونه , در مـسـائل كـشـاورزى , پـس از اين كه به استناد اجتهاد و نظر خود اصحاب را از تابير (تلقيح ) نخل نـهـى كـرد و بـعد روشن شد كه ميوه درخت خرما بدون اين تلقيح به عمل نمى آيد, فرمود: (انتم اعلم بشؤون دنياكم ). ((1163)) در مسائل نظامى نيز آن حضرت در جريان بدر در تعيين ميدان رويارويى با دشمن اجتهادكرد, اما حباب بن منذر از آن حضرت پرسيد: آيا اين جا جايى است كه خداوند تو رادر آن فرود آورده است تا از آن بـه جـايـى ديـگـر نروى , يا مساءله , مساءله جنگ و نيرنگ و تدبير و نظراست ؟

او نيز فرمود: مساءله , مساءله جنگ و نيرنگ و تدبير و نظر است .

آن گاه حباب نظر داد به جايى ديگر كه از نظر نظامى بهتر و مناسبتر است بروند و پيامبر نيز با اين پيشنهاد موافقت فرمود و از راى و اجتهاد خود برگشت .

در مـسـائل سـيـاسـى هـم سـركـرده منافقين عبداللّه بن ابى ابن سلول را نكشت تا مردم نگويند محمدياران خود را مى كشد.

چـونـان كـه يـادآور شـديـم , براى تاكيد بر فلسفه اجتهاد و اهميت آن در زندگى مردم , خداوند دربـرخـى از وقـايـع راه حـل درسـت تـر را از پـيامبر خود پنهان بداشت تا به مردم بفهماند خطا دراجـتـهـاد پـس از آن كـه شـخـص در پـى رسـيـدن بـه صواب و درستى بوده است نمى تواند مـوردبـازخواست قرار گيرد .

هم بر اين اساس بود كه آن حضرت فرمود: اذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله اءجران , فاذا حكم واجتهد ثم اءخطاء فله اءجر). ((1164)) به رغم همه آنچه گفته شد, پيامبر در امور دينى تنها تابع وحيى بود كه به او مى رسيد, چونان كه قـرآن كـريـم بـدين حقيقت تصريح مى كند و مى گويد: (او از سر هوس و خواسته دل سخن نمى گويد و تنها وحيى است كه بدو مى رسد) (نجم /3 و4).

بـديـن سـان روشـن مـى شـود كـه پـيـامـبـر در هـمان دوران حيات خود اجتهاد اصحاب را به رسـمـيـت شـنـاخت و بلكه با آگاهى از اين كه آنها در آينده و پس از وفات او با رخدادهايى رو به روخـواهـنـد شـد كـه حـكـم صـريـح آنـهـا را در كتاب يا سنت نخواهند يافت , آنان را به اجتهاد كـردن راهـنـمـايـى فـرمـود, مثلا هنگامى كه رسول خدا معاذبن جبل را همراه ابوموسى اشعرى روانـه يـمـن مـى كند از او مى پرسد: به استناد چه حكم مى كنى ؟

او مى گويد: به كتاب خدا حكم مى كنم .

فرمود: اگر حكمى در كتاب خدا نيابى ؟

گفت : به سنت رسول خدا حكم مى كنم .

فرمود: و اگـردر سـنـت رسـول خـدا هـم نـيـابى ؟

گفت : به نظر خود اجتهاد مى كنم و هيچ تلاشى را فـرونـمى گذارم .

رسول خدا در اين هنگام فرمود: سپاس خداوندى را كه فرستاده فرستاده خود رابدانچه رسول خدا را خشنود سازد موفق ساخت .

ايـن سخن رسول خدا دليلى است بر جايز نبودن جمود و توقف و وجوب استدلال و راى , آن هنگام كه وضعيت اقتضا كند.

پـيـامـبـر خـدا در ايـن گـفـتـه تـنها به همين بسنده نكرد, بلكه گاه دو ديدگاه متفاوت را از سـوى صـحابه خود تقرير مى كرد و به رسميت مى پذيرفت تا اين خود دليلى باشد بر آن كه تعارض وتفاوت دو يا چند ديدگاه كه از سوى مجتهدان ابراز شود لزوما به معناى بطلان برخى يا همه آنها نيست , البته مشروط به آن كه هيچ كدام از اين ديدگاهها به باطلى نينجامد .

از اين نمونه است كه رسـول خـدا(ص ) ايـن اقـدام دو تـن از صـحابه را تاييد كرد كه در سفر بدون وضو (باتيمم ) نماز گـزاردنـد و پس از آن در حالى كه هنوز وقت باقى بود آب يافتند و در اين هنگام يكى از آنها نماز خـود را اعـاده كـرد و ديگرى نه .

پس از آن پيامبر خدا بدان كسى كه نماز خودرا اعاده نكرده بود فـرمـود: هـمـان چه سنت است به جاى آوردى و همان نمازت تو را بسنده كند .

او همچنين بدان كسى كه نماز خود را اعاده كرده بود فرمود: تو را دو پاداش است ((1165)) .

/ 132