مبحث چهارم : تقسيم الفاظ به اعتبار استعمال (دنباله )
فصل سوم : كنايه
تعريف كـنـايـه , در لـغـت , مـصـدر (كنيت عن كذا) است .يعنى از فلان به كنايه نام بردم و از تصريح به آن خوددارى كردم .در اصـطلاح علماى بلاغت و بيان عبارت است از آن كه لفظى به كار گرفته شود و مقصود ازآن لازمـه معناى حقيقى اش باشد و در عين حال اراده معناى حقيقى هم جايز باشد, ((834)) همانند آن كه گفته شود: خاكستر خانه فلانى زياد است , كنايه از كرم و گشاده دستى او .در برابركنايه به اين معنا, حقيقت و مجاز قرار مى گيرد.اما از ديدگاه اصوليين كنايه آن است كه معناى لفظ به خودى خود روشن نباشد, خواه مقصوداز آن مـعـنـاى حـقيقى باشد يا مجازى .در برابر كنايه به اين معنا, صريح قرار مى گيرد و آن عبارت اسـت از هـر لـفظى كه مقصود از آن به خودى خود روشن باشد .به همين دليل برخى ازاصوليين مفسر و محكم را گونه هايى از صريح و خفى و جمل را گونه هايى از كنايه دانسته اند. ((835)) از ديـدگـاه فـقـيـهـان , كـنايه تنها در برابر صريح , و نه در برابر حقيقت و مجاز, قرار مى گيرد, چه ,گاه مى شود كه كنايه با حقيقت يا با مجاز اجتماع كند .عبدالعزيزى بخارى مى گويد: اگـر لـفـظى در مـعـنـاى خـود استعمال شود حقيقت است و گرنه مجاز .هر يك از اين دو هم اگرمقصود از آنها به علت استعمال فراوان روشن باشد صريح و گرنه كنايه اند. ((836))
زمينه استعمال كنايه نزد فقيهان
قاعده غالب نزد فقها آن است كه همه تصرفهايى كه يك سويه واقع مى شود [ ايقاع ], همانندطلاق و ابراء, به كنايه همراه با نيت منعقد مى گردد, چونان كه به الفاظ صريح .اما آنچه يك سويه نيست و شـخـص در آن اسـتقلال ندارد و بلكه به ايجاب و قبول نيازمند است [ عقد] به دوگونه تقسيم مى پذيرد:1 ـ آنـچـه در آن گـواه گـرفـتـن شـرط اسـت , هـمـانـنـد نـكـاح و خريد و فروش مشروط به گـواهـى گـرفـتن كه از سوى وكيل انجام گيرد .اين نوع از عقود با كنايه منعقد نمى شود, زيرا گواه از نيت شخص خبر ندارد.2 ـ آنچه در آن گواه گرفتن شرط نيست .اين خود به دو دسته تقسيم مى شود: آنـچـه تـعـلـيـق بـردار اسـت , هـمـانـنـد خـلع .اين دسته از عقود از ديدگاه اكثريت , به كنايه منعقدمى شود, مشروط به آن كه شخص نيت آن معناى كنايى را كرده باشد.آنـچـه تـعـلـيـق بـردار نيست , همانند اجازه و بيع .در انعقاد اين گونه از عقود با الفاظ كنايى دو وجه مطرح است و صحيحتر آن كه به كنايه منعقد مى شود.معيار در كنايه در اين باب آن است كه هر چه در باب خود صريح و در موضوع خود جارى باشد در غير خود كنايه است , چونان كه براى مثال مقصود از صيغه حواله توكيل باشد. ((837)) صـيـغـه هـاى بـيـشـتـر عقود و اسقاطها چنان كه مى تواند صريح باشد, خواه بانيت و خواه بدون نيت ,كنايه هم مى تواند باشد, مشروط به آن كه نيت هم در كنارش بيايد.